رخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. یک طرف صورت از زیر چشم تا چانه؛ روی؛ چهره.
۲. [قدیمی] هریک از برجستگیهای دو طرف صورت؛ گونه.
۳. [قدیمی] سوی؛ طرف؛ جانب.
۴. [قدیمی] عنان اسب.
〈 رخ دادن: (مصدر لازم) روی دادن؛ به وقوع پیوستن امری.
〈 رخ گرداندن (مصدر لازم) ‹رخ گردانیدن› [قدیمی] روی برگردانیدن از کسی یا چیزی؛ پشت کردن؛ رو برگرداندن؛ رو تافتن؛ اعراض کردن.
۲. [قدیمی] هریک از برجستگیهای دو طرف صورت؛ گونه.
۳. [قدیمی] سوی؛ طرف؛ جانب.
۴. [قدیمی] عنان اسب.
〈 رخ دادن: (مصدر لازم) روی دادن؛ به وقوع پیوستن امری.
〈 رخ گرداندن (مصدر لازم) ‹رخ گردانیدن› [قدیمی] روی برگردانیدن از کسی یا چیزی؛ پشت کردن؛ رو برگرداندن؛ رو تافتن؛ اعراض کردن.