راهی
فرهنگ فارسی عمید
۱. رهسپار؛ عازم.
۲. رونده؛ مسافر.
۳. [قدیمی] راهنشین.
۴. [قدیمی] فرستاده.
۵. (اسم، صفت) [قدیمی] غلام؛ بنده.
〈 راهی شدن: (مصدر لازم)
۱. روانه شدن.
۲. سفر کردن.
〈 راهی کردن: (مصدر متعدی) روانه کردن؛ به راه انداختن.
۲. رونده؛ مسافر.
۳. [قدیمی] راهنشین.
۴. [قدیمی] فرستاده.
۵. (اسم، صفت) [قدیمی] غلام؛ بنده.
〈 راهی شدن: (مصدر لازم)
۱. روانه شدن.
۲. سفر کردن.
〈 راهی کردن: (مصدر متعدی) روانه کردن؛ به راه انداختن.