رامش
فرهنگ فارسی عمید
۱. آرامش؛ آسودگی؛ فراغ و سکون.
۲. (اسم) سرود و آواز؛ شادی و عیش و طرب: ◻︎ زمین بوسید شیرین کای خداوند / ز رامش سوی دانش کوش یک چند (نظامی۲: ۳۱۰).
〈 رامش جان: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو کردی «رامش جان» را روانه / ز رامش، جان فدا کردی زمانه (نظامی۱۴: ۱۸۰).
۲. (اسم) سرود و آواز؛ شادی و عیش و طرب: ◻︎ زمین بوسید شیرین کای خداوند / ز رامش سوی دانش کوش یک چند (نظامی۲: ۳۱۰).
〈 رامش جان: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو کردی «رامش جان» را روانه / ز رامش، جان فدا کردی زمانه (نظامی۱۴: ۱۸۰).