دستگاه
فرهنگ فارسی عمید
۱. وسیلهای ساخته شده از اجزا و قطعات مختلف بهمنظوری خاص.
۲. [مجاز] سامان و اسباب و سرمایه.
۳. [مجاز] کارگاه و کارخانه و تمام آلات و ادواتی که در یکجا و برای انجام دادن کاری فراهم آورده باشند.
۴. اعضایی که با هم در بدن عمل خاصی را انجام بدهند: دستگاه گوارش.
۵. (موسیقی) یک آهنگ کامل موسیقی.
۶. [قدیمی، مجاز] جاه و جلال؛ شوکت و ثروت.
۷. [قدیمی، مجاز] قدرت و توانایی.
〈 دستگاه وجود: [قدیمی، مجاز]
۱. عالم هستی.
۲. [مجاز] حواس ظاهری و باطنی.
۳. مجموع اعضای بدن.
۲. [مجاز] سامان و اسباب و سرمایه.
۳. [مجاز] کارگاه و کارخانه و تمام آلات و ادواتی که در یکجا و برای انجام دادن کاری فراهم آورده باشند.
۴. اعضایی که با هم در بدن عمل خاصی را انجام بدهند: دستگاه گوارش.
۵. (موسیقی) یک آهنگ کامل موسیقی.
۶. [قدیمی، مجاز] جاه و جلال؛ شوکت و ثروت.
۷. [قدیمی، مجاز] قدرت و توانایی.
〈 دستگاه وجود: [قدیمی، مجاز]
۱. عالم هستی.
۲. [مجاز] حواس ظاهری و باطنی.
۳. مجموع اعضای بدن.