حالی
فرهنگ فارسی عمید
۱. آگاه؛ متوجه؛ ملتفت.
۲. فعلی؛ کنونی.
۳. [قدیمی] مناسب حال.
〈حالی شدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [عامیانه] دریافتن؛ فهمیدن؛ درک کردن.
〈حالی کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد؛ فهماندن.
۲. فعلی؛ کنونی.
۳. [قدیمی] مناسب حال.
〈حالی شدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [عامیانه] دریافتن؛ فهمیدن؛ درک کردن.
〈حالی کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد؛ فهماندن.