جدا
فرهنگ فارسی عمید
۱. متفاوت؛ متمایز.
۲. دور از هم؛ سوا.
۳. (قید) تنها؛ جداگانه.
۴. [قدیمی] بیگانه.
〈 جداجدا: (قید)
۱. جداگانه؛ علیحده.
۲. تکتک؛ یکییکی.
〈 جدا شدن (گشتن): (مصدر لازم)
۱. پایان دادن به رابطۀ زناشویی.
۲. دور شدن.
۳. گسیخته شدن.
۴. سوا شدن؛ قطع شدن.
۵. [قدیمی] متمایز شدن.
〈 جدا کردن (ساختن): (مصدر متعدی)
۱. از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر.
۲. سوا کردن؛ قطع کردن.
۳. از هم دور کردن.
۴. برگزیدن.
۵. متمایز کردن.
۲. دور از هم؛ سوا.
۳. (قید) تنها؛ جداگانه.
۴. [قدیمی] بیگانه.
〈 جداجدا: (قید)
۱. جداگانه؛ علیحده.
۲. تکتک؛ یکییکی.
〈 جدا شدن (گشتن): (مصدر لازم)
۱. پایان دادن به رابطۀ زناشویی.
۲. دور شدن.
۳. گسیخته شدن.
۴. سوا شدن؛ قطع شدن.
۵. [قدیمی] متمایز شدن.
〈 جدا کردن (ساختن): (مصدر متعدی)
۱. از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر.
۲. سوا کردن؛ قطع کردن.
۳. از هم دور کردن.
۴. برگزیدن.
۵. متمایز کردن.