تخته
فرهنگ فارسی عمید
۱. تکۀ چوب بریدهشدۀ پهن.
۲. هر چیز مسطح و پهن مانند تکۀ فرش.
۳. قطعۀ زمین هموار.
۴. ورق بزرگ مقوا یا آهن و امثال آنها.
۵. واحد شمارش قالی، قالیچه، و مانندِ آن: یک تخته قالی، دو تخته قالیچه.
۶. تابوت و تخته که مرده را در روی آن حمل کنند.
۷. جایی که مرده را روی آن غسل بدهند.
〈 تختهٴ سهلایی: نوعی تختۀ نازک که از سه ورقۀ نازک چوبی بههمچسبیده تشکیل میشود و در ساختن بعضی اشیای چوبی به کار میرود.
۲. هر چیز مسطح و پهن مانند تکۀ فرش.
۳. قطعۀ زمین هموار.
۴. ورق بزرگ مقوا یا آهن و امثال آنها.
۵. واحد شمارش قالی، قالیچه، و مانندِ آن: یک تخته قالی، دو تخته قالیچه.
۶. تابوت و تخته که مرده را در روی آن حمل کنند.
۷. جایی که مرده را روی آن غسل بدهند.
〈 تختهٴ سهلایی: نوعی تختۀ نازک که از سه ورقۀ نازک چوبی بههمچسبیده تشکیل میشود و در ساختن بعضی اشیای چوبی به کار میرود.