بیدار
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که در خواب نباشد.
۲. [مجاز] آگاه؛ هوشیار.
〈 بیدار شدن: (مصدر لازم)
۱. از خواب برخاستن.
۲. [مجاز] هوشیار شدن.
〈 بیدار کردن: (مصدر متعدی)
۱. کسی را از خواب برانگیختن.
۲. [مجاز] هوشیار ساختن؛ آگاه کردن.
〈 بیدار ماندن: (مصدر لازم) نخوابیدن؛ به خواب نرفتن.
۲. [مجاز] آگاه؛ هوشیار.
〈 بیدار شدن: (مصدر لازم)
۱. از خواب برخاستن.
۲. [مجاز] هوشیار شدن.
〈 بیدار کردن: (مصدر متعدی)
۱. کسی را از خواب برانگیختن.
۲. [مجاز] هوشیار ساختن؛ آگاه کردن.
〈 بیدار ماندن: (مصدر لازم) نخوابیدن؛ به خواب نرفتن.