بخیه
فرهنگ فارسی عمید
۱. کوک؛ آجیده.
۲. کوکهایی که روی پارچه با دست یا چرخ خیاطی زده میشود.
〈 بخیه زدن: (مصدر متعدی)
۱. بخیه کردن.
۲. کوک زدن پارچه.
۳. دوختن درز جامه یا چیز دیگر.
۴. (پزشکی) دوختن پوست بدن یا عضوی که برای عمل جراحی شکافته شده.
۲. کوکهایی که روی پارچه با دست یا چرخ خیاطی زده میشود.
〈 بخیه زدن: (مصدر متعدی)
۱. بخیه کردن.
۲. کوک زدن پارچه.
۳. دوختن درز جامه یا چیز دیگر.
۴. (پزشکی) دوختن پوست بدن یا عضوی که برای عمل جراحی شکافته شده.