باطل
فرهنگ فارسی عمید
۱. ناچیز.
۲. ناحق.
۳. بیاثر؛ بیهوده؛ یاوه.
۴. پوچ.
〈 باطل گفتن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. بیهوده گفتن؛ یاوه گفتن.
۲. ناحق گفتن: ◻︎ بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی: ۸۲).
۲. ناحق.
۳. بیاثر؛ بیهوده؛ یاوه.
۴. پوچ.
〈 باطل گفتن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. بیهوده گفتن؛ یاوه گفتن.
۲. ناحق گفتن: ◻︎ بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی: ۸۲).