آراستن
فرهنگ فارسی عمید
۱. زینت دادن؛ زیور کردن؛ خوشنما گردانیدن: ◻︎ چنین تا بیامد مه فوردین / بیاراست گلبرگ روی زمین (فردوسی: ۸/۲۳۷).
۲. آرایش کردن.
۳. نظموترتیب دادن.
۴. چیدن؛ گستردن؛ راست کردن.
۵. فراهم کردن؛آماده کردن.
۲. آرایش کردن.
۳. نظموترتیب دادن.
۴. چیدن؛ گستردن؛ راست کردن.
۵. فراهم کردن؛آماده کردن.