آبی
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) ویژگی موجود زندهای که در آب زیست میکند؛ آبزی: اسب آبی، سگ آبی، مار آبی.
۲. (اسم، صفت نسبی) از سه رنگ اصلی، مانندِ رنگ آسمان یا رنگ آب دریا؛ رنگ کبود روشن.
۳. دارای این رنگ.
۴. مربوط به آب.
۵. ویژگی چیزی که با آب کار میکند: آسیای آبی، ساعت آبی، توربین آبی.
۶. [مقابلِ دیم و دیمی] (کشاورزی) ویژگی زراعتی که آبیاری میشود.
۷. (اسم، صفت نسبی) [منسوخ] متصدی توزیع آب به خانهها؛ میراب.
۲. (اسم، صفت نسبی) از سه رنگ اصلی، مانندِ رنگ آسمان یا رنگ آب دریا؛ رنگ کبود روشن.
۳. دارای این رنگ.
۴. مربوط به آب.
۵. ویژگی چیزی که با آب کار میکند: آسیای آبی، ساعت آبی، توربین آبی.
۶. [مقابلِ دیم و دیمی] (کشاورزی) ویژگی زراعتی که آبیاری میشود.
۷. (اسم، صفت نسبی) [منسوخ] متصدی توزیع آب به خانهها؛ میراب.