یابولغتنامه دهخدایابو. (اِ) نوعی از اسب بارکش که کوچک میباشد. (آنندراج ). اسب کوچک واسب باری . (ناظم الاطباء). اسب از نژاد پست . اسب پالانی . اسب کم بها. اسب لکنتی و زوار دررفته : هست با بنده مرده یابوئی عنکبوتی تنیده بر موئی . حکیم کاظمات
یابوفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) اسبی که از نژاد اصیل نباشد.۲. (صفت) (زیستشناسی) اسب باری؛ اسب بارکش.۳. [عامیانه، مجاز] بیادب؛ بیشعور.
یابوفرهنگ فارسی معین(اِ.) 1 - اسب باری ، اسب بارکش . 2 - (عا.) نادان ، نفهم . ؛ ~ برداشتن کسی کنایه از: مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن .
مدیریت بر مبنای سرکشیmanagement by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفتوگو با کارمندان تأکید میشود
اطلاعات هزینههای محلیinformation about typical costsواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به هزینههای اضافی احتمالی خرید کالاهای محلی و خدمات متداول در هر مقصد گردشگری
اطلاعات ورودentry information about a countryواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به قوانین و مقررات ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن
اطلاعات فراغتی ـ ورزشیinformation about sport and leisure facilitiesواژههای مصوب فرهنگستانریز اطلاعات تسهیلات ورزشی و فراغتی موجود در مقصد اعم از اینکه در قرارداد قید شده باشد یا نشده باشد
یابوشقانلغتنامه دهخدایابوشقان . (ترکی ، اِ)اسم ترکی غری السمک است . (فهرست مخزن الادویه ). به فارسی سریشم و به هندی سریش و به ترکی یابوشقان نامند. (مخزن الادویه ذیل غری ). و رجوع به غری و سریشم شود.
یابوشقانلغتنامه دهخدایابوشقان . (ترکی ، اِ)اسم ترکی غری السمک است . (فهرست مخزن الادویه ). به فارسی سریشم و به هندی سریش و به ترکی یابوشقان نامند. (مخزن الادویه ذیل غری ). و رجوع به غری و سریشم شود.
خریابولغتنامه دهخداخریابو. [ خ َرْ ] (اِ مرکب ) یابوی بدشکل و قوی هیکل .(یادداشت بخط مؤلف ). || هرچیز بدهیکل ناهموار. (یادداشت بخط مؤلف ). || آلتی که به جهت راه رفتن اطفال سازند. (یادداشت بخط مؤلف ).