گویندگیلغتنامه دهخداگویندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) عمل گوینده . سخنگویی . سخن سازی . سخنوری . سخنسرایی . نطق کردن : زبان چرب گویندگی فرّ اوست دلیری ّ و مردانگی پرّ اوست .فردوسی (شاهنامه ج <span class="hl"
پیوندیلغتنامه دهخداپیوندی . [ پ َ / پ ِ وَ ](حامص ) خویشی . قرابت سببی و نسبی : پس انوشروان ... با او صلح کرد و دختر او را بخواست و قرار دادند که ماوراءالنهر یا فرغانه انوشروان را باشد بسبب پیوندی ... (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص <sp
پیوندیفرهنگ فارسی عمید۱. پیوند داشتن.۲. [قدیمی] خویشی داشتن؛ خویشاوندی.۳. (صفت نسبی، منسوب به پیوند) (کشاورزی) میوهای که از درخت پیوندشده بهدست آید.۴. (پزشکی) دارای پیوند: عضو پیوندی.۵. (کشاورزی) درختی که آن را پیوند زده باشند.
باهارلغتنامه دهخداباهار. (اِ) سرود پهلوی باشد که در قزوین رامندی گویند. (از فرهنگ رشیدی ). روش گویندگی باشد که آن را پهلوی و رامندی نیز خوانند. (از فرهنگ جهانگیری ). نوعی از خوانندگی و گویندگی هم هست که آن را پهلوی و رامندی خوانند. (برهان قاطع) (از فرهنگ شعوری ج 1</s
بادآهنگفرهنگ فارسی معین(هَ)(اِمر.)1 - صوت ونقش خوانندگی و گویندگی . 2 - انعکاس صدا، بادآهنج نیز گویند.
گویانیدنلغتنامه دهخداگویانیدن . [ دَ ] (مص ) خود رابه گویایی درآوردن : تَمَسلُم ؛ مسلمان گویانیدن . (ازمنتهی الارب ). || تکلف در گویندگی کردن .