گلیزهلغتنامه دهخداگلیزه . [ ] (اِ) سبو بود. (فرهنگ اسدی ) : چو کرد او گلیزه پر از آب جوی به آب گلیزه فروشست روی .منطقی .
گلیزهفرهنگ فارسی عمید= کوزه: ◻︎ چو کرد او گلیزه پر از آب جوی / به آب گلیزه فروشست روی (منطقی: شاعران بیدیوان: ۲۰۴).
گلیجهلغتنامه دهخداگلیجه . [ گ ُ ج َ / ج ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان تیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 30هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به اردبیل واقع است . هوای آن معتدل و س
گلیجهلغتنامه دهخداگلیجه . [ گ ُج َ / ج ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 46000گزی شمال خاوری لاشلی برون ، کنار رودخانه ٔ اترک نزدیک مرز ایران و شوروی واقع شده است . در حدود <span class="hl" dir="l
گلیجهلغتنامه دهخداگلیجه . [ گ ُل ْ لی ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که در 17500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 29هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بوکان به میاندوآب واق
لجحلغتنامه دهخدالجح . [ ل ُ ] (ع اِ) تک و پستی چاه و وادی . (منتهی الارب ). || پایاب که سرش تنگ بود و بن فراخ . ج ، لجوح . (مهذب الاسماء).