گلگونلغتنامه دهخداگلگون . [ گ ُ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ ، چه گل به معنی سرخ و گون رنگ و لون را گویند. (برهان )(غیاث ). گلرنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ) : از آب جوی هر ساعت همی بوی گلاب آیددر او شسته ست پنداری نگار من رخ گلگون . رودکی .همی
گلگونلغتنامه دهخداگلگون . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 36000گزی جنوب خاوری فهلیان ، کنارراه شوسه ٔ کازرون به فهلیان . هوای آن گرم و دارای 129 تن سکنه است . آب آن از چشمه و مح
گلگونلغتنامه دهخداگلگون . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) گل فارسی : گل را انواع بسیار است ، سرخ و سفید و سرخی که به سفیدی گراید و آن آن است که او را گلگون گویند و در عراق آنرا گل فارسی گویند. (فلاحت نامه ).
گلگونلغتنامه دهخداگلگون . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد واقع در 24هزارگزی شمال باختری مشهد و 3هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی مشهد به قوچان . هوای آن معتدل و دارای <span class="hl" dir="ltr
کاوند لاگینLuggin probeواژههای مصوب فرهنگستانلولۀ مویین کوچکی که از برقکاف پُر شده باشد و، با قرار گرفتن در نزدیکی سطح فلز، بین فلز موردمطالعه و الکترود مرجع مسیر هدایت یونی برقرار کند متـ . لولۀ مویین لاگینـ هابر Luggin-Haber capillary
پیلونلغتنامه دهخداپیلون . [ ل َ وَ ] (اِ) نوعی از حریر لطیف که از آن اقمشه ٔ نفیس کنند. (شعوری ج 1 ص 261).
لئونلغتنامه دهخدالئون . [ ل ِ ئُن ْ ] (اِخ ) نام نخستین اسیر از سپاهیان یونانی که به دست سپاهیان بحرپیمای ایران افتاد توضیح اینکه در جنگهای دریائی بین سپاهیان ایران و یونان هنگام لشکرکشی خشایارشا ده کشتی از بحریه ٔ ایران از ترم حرکت کرده به جزیره ٔ سی پاتوس رسید و سه کشتی یونانی که برای کشیک
گلگونهفرهنگ فارسی عمید۱. مانند گل.۲. به رنگ گل.۳. گونه یا رخسارۀ سرخ.۴. (اسم) سرخاب که زنان به گونههای خود میمالند.
گلگونهلغتنامه دهخداگلگونه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: گل + گونه ) گلغونه . گلاگونه . رجوع به گلگون شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلغونه است که غازه و سرخی زنان باشد. (برهان ). رنگی است که زنان بر روی مالند و در یکی از کتب طبیه بنظر آمده که گلگونه د
گلگونیلغتنامه دهخداگلگونی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 47000 گزی جنوب خاور فهلیان و 25000 گزی راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان . هوای آن معتدل و دارای <span class="hl" dir="l
گلگونهفرهنگ فارسی معین( ~ . نِ) (اِمر.) 1 - گلگون . 2 - سرخابی که زنان به گونه های خود مالند. 3 - شراب قرمز.
گلگونه ٔ ادیم آدملغتنامه دهخداگلگونه ٔ ادیم آدم . [ گ ُ ن َ / ن ِ ی ِ اَ م ِ دَ ] (اِخ ) یعنی سرخ کننده ٔ روی آدم که کنایه از حضرت رسالت پناه محمدی صلوات اﷲ علیه باشد. (برهان ) (آنندراج ).
گلگونه ٔ چرخلغتنامه دهخداگلگونه ٔ چرخ . [ گ ُ ن َ / ن ِ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرخی آسمان پس از غروب آفتاب . (ناظم الاطباء).
گلگونهفرهنگ فارسی عمید۱. مانند گل.۲. به رنگ گل.۳. گونه یا رخسارۀ سرخ.۴. (اسم) سرخاب که زنان به گونههای خود میمالند.
گلگون چرخلغتنامه دهخداگلگون چرخ . [ گ ُ ن ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه است از خورشید : زآن رخش جوزا پاردم چون جوزهر بربسته دم گلگون چرخ افکنده سم شبرنگ هرا ریخته .خاقانی (دیوان چ سجادی ص <span
گلگون کردنلغتنامه دهخداگلگون کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرخ کردن : شوم جامه ٔ رزم بیرون کنم به می روی پژمرده گلگون کنم . فردوسی .زردرویی میکشم زآن طبعنازک بی گناه ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم .حافظ.
رنگرز گلگونلغتنامه دهخدارنگرز گلگون . [ رَ رَ زِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب فروش است . (برهان قاطع) (آنندراج ). خَمّار. (برهان قاطع).
اشک گلگونلغتنامه دهخدااشک گلگون . [ اَ ک ِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ) : گر کُمیت ِ اشک گلگونم نبودی گرم روکی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 199).<br
گردنه ٔ گلگونلغتنامه دهخداگردنه ٔ گلگون . [ گ َ دَ ن َ ی ِ گ ُ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه کازرون به بهبهان میان چنار شاهی جان و شایجو، واقع در 39075گزی کازرون .
جامه ٔ گلگونلغتنامه دهخداجامه ٔ گلگون . [ م َ / م ِ ی ِ گ ُ گو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )کنایه از محبوب . (بهار عجم ) (آنندراج ) : جامه ٔ گلگون من امشب بس که عالم سوز بودگر بشمع کشته میزد آستین درمیگرفت .میرزاملک مشرقی (از بهار عجم