گسستگیلغتنامه دهخداگسستگی . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شکاف . || رخنه . || شکستگی . || انقطاع .تفرق . || رهاشدگی . (ناظم الاطباء). || پراکندگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || در تداول حکما، به معنی انفصال . ضد پیوستگی (اتصال ): گمان نیس
تکینه 1sachetواژههای مصوب فرهنگستانکیسهای کوچک و دورانداختنی، معمولاً از جنس پلاستیک، محتوی مقادیری از مواد غذایی یا بهداشتی یا دارویی، در حد یک بار مصرف
شستگیلغتنامه دهخداشستگی . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) غسل و شستشو. (ناظم الاطباء). غسل . چگونگی شسته ؛ شستگی و رفتگی . (یادداشت مؤلف ). || پاکیزگی . (ناظم الاطباء).- شستگی الفاظ ؛ کنایه از سلامت الفاظ و جزالت آن . (آنندراج ) <span cl
شستیلغتنامه دهخداشستی . [ ش َ ] (از فرانسوی ، اِ) شکسته ٔ کلمه ٔ شاسی فرانسه . جاها باکود بسیار و به شیشه ها پوشیده که به روز روی شیشه هارا برای تابش آفتاب باز کنند و شبانگاه با نمد و امثال آن پوشند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاسی شود.
شستیلغتنامه دهخداشستی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شست . (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی از دوخت . چون : جامه ٔ شستی و قبای شستی . (آنندراج ) : بتی که از لب خویش است می پرستی اوکشد به دام پری را قبای شستی او. محسن تأثیر (از آنندراج ).<br
شصتیلغتنامه دهخداشصتی . [ ش َ ] (از فرانسوی ، اِ) یا شستی . مصحف شاسی فرانسه . پاره ای از چوب یا چیز دیگر که بر سر سیم زنگ اخبار برقی و تلفنها و چراغهای برقی گذارند و انگشت بدان فشارند برای رساندن آواز یا تولید برق (درمقره ٔ زنگ ). تکمه ای که آن را فشارند تا زنگ آواز دهد. جای انگشت . (یادداشت
گسستگی زیستگاهhabitat fragmentationواژههای مصوب فرهنگستانتکهتکه شدن زیستگاهها که ناشی از فعالیتهای مدیریتی است که به تغییر منظر میانجامد
کسستگیلغتنامه دهخداکسستگی . [ ک ُ س َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) گسستگی . (ناظم الاطباء). رجوع به گسستگی شود.
گسستگی زیستگاهhabitat fragmentationواژههای مصوب فرهنگستانتکهتکه شدن زیستگاهها که ناشی از فعالیتهای مدیریتی است که به تغییر منظر میانجامد
مهارگسستگیلغتنامه دهخدامهارگسستگی . [ م َ / م ِ گ ُس َس ْ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سرکشی . (ناظم الاطباء). خلاعت . بی باکی . بی بندوباری . (از یادداشتهای مؤلف ).
افسارگسستگیلغتنامه دهخداافسارگسستگی . [ اَ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بی تربیتی . لاابالی گری . مهارگسیختگی . رجوع به افسار و فسار شود.
سلسلهمراتب دلگسستگیdetaching hierarchyواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی سلسلهمراتبی برای دلگسستن از چیزی که از کارهای ساده شروع میشود و به کارهای جسورانهتر میانجامد