هرسینلغتنامه دهخداهرسین . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاورود بخش رزاب شهرستان سنندج ، واقع در 20 هزارگزی جنوب خاوری رزاب و 9 هزارگزی جنوب خاوری دوآب . جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 150</spa
هرسینلغتنامه دهخداهرسین . [ هََ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش هرسین شهرستان کرمانشاه واقع در 54 هزارگزی خاور کرمانشاهان و کنار شوسه ٔ کرمانشاه به خرم آباد است . مختصات جغرافیایی آن به شرح زیراست : طول آن 47 درجه و <span class="hl"
هرسینلغتنامه دهخداهرسین . [ هََ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان کرمانشاهان است . این بخش در خاور شهرستان واقع شده حدود مشخصات آن به شرح زیراست : از طرف شمال به بخش صحنه ، از طرف خاور به شهرستانهای نهاوند و خرم آباد، از جنوب به شهرستان خرم آباد و از باختر همه جا امتداد رودخانه ٔ گاماسیاب . هوای
هرشنلغتنامه دهخداهرشن . [ هَِ ش ِ] (ع ص ) فراخ کنج دهان . (منتهی الارب ). ج ، هراشن . ابن درید گوید: صحت آن را نمیدانم . (از اقرب الموارد).
ارسنلغتنامه دهخداارسن . [ اَ س ِ] (اِخ ) ارمیاقی (ارمیناقی ). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقه ٔ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت . پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت . چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در ز
گارسن دوتاسیلغتنامه دهخداگارسن دوتاسی . [ س َ دُ ] (اِخ ) مترجم فرانسوی که حدائق البلاغه تألیف میرشمس الدین فقیر دهلوی را به فرانسه برگرداند. او راست کتاب «عروض و قوافی زبانهای شرقی اسلامی » به فرانسه . (رودکی ، سعید نفیسی ص 830، 842</span
خادمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دم، زیردست، امربر، گماشته، مادون، مرئوس، نوکر▼ کارمند دولت، خدمتگزار، مسئول، بوروکرات، مستوفی سرایدار، دربان بابا، فراش، خدمتکار، آبدارچی، رفتگر، سپور، نظافتچی پادو، پیک، ملازم▼ پیشخدمت، گارسُن، پسر دستیار، آسیستان، آجودان، منشی، کمک کننده خدمۀ هواپیما، مهماندار
اردولغتنامه دهخدااردو. [ اُ ] (ترکی ، اِ) (زبان ...) نام زبانی که اکنون در پاکستان و هندوستان رایج است . اساس این زبان مختلط است . السنه ٔ هند و آریائی و فارسی هیچیک نمیتوانند ایجاد زبان مزبور را بخود منحصر دانند. از جهت لغات و صرف و نحو، اردو از این دو زبان استفاده ٔ بسیار کرده است و فی الحق
گارسن دوتاسیلغتنامه دهخداگارسن دوتاسی . [ س َ دُ ] (اِخ ) مترجم فرانسوی که حدائق البلاغه تألیف میرشمس الدین فقیر دهلوی را به فرانسه برگرداند. او راست کتاب «عروض و قوافی زبانهای شرقی اسلامی » به فرانسه . (رودکی ، سعید نفیسی ص 830، 842</span
آلاگارسنلغتنامه دهخداآلاگارسن . [ س ُ ] (فرانسوی ، ص مرکب ) (مانند پسر) پیرایش موی در زنان چون مردان .