کورکلغتنامه دهخداکورک .[ ک َ وَ / ک َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی هم هست نزدیک به هرمز. (برهان ). نام موضعی است نزدیک به هرمز فارس که قریب به خلیج عمان باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ رَ ] (اِ) در تداول عامه ، جوشهای چرکی کم و بیش برجسته ٔ روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است . دمل کوچک . دانه ٔ چرکی . (فرهنگ فارسی معین ). دمل کوچک . دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازد
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرداول که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ ](اِخ ) نام جمعی از کفار باشد. (برهان ). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک ،گبرک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گبر شود
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ / ک َ وَ رَ ] (اِ مصغر) به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. (برهان ).به معنی کورزه است . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). (از: کور، کبر + ک ،
کوارک افسونcharmed quark, charm quarkواژههای مصوب فرهنگستانکوارکی با بار الکتریکی 2/3+ که جرم آن از کوارک بالا بیشتر و از کوارک سر کمتر است
کوارک پایینdown quarkواژههای مصوب فرهنگستانذرهای بنیادی با بار الکتریکی eو1/3ـ و مؤلفه ایزوسپین 1/2و اسپین 1/2 و عدد باریونی 1/3
کوارک بالاup quarkواژههای مصوب فرهنگستانذرهای بنیادی با بار الکتریکی eو2/3+ و مؤلفه ایزوسپین 1/2 و اسپین 1/2 و عدد باریونی 1/3
کوارک تهbottom quarkواژههای مصوب فرهنگستانذرهای بنیادی با بار الکتریکی eو1/3 و عدد کوانتومی ته 1ـ و اسپین 1/2 و عدد باریونی1/3
کورکالغتنامه دهخداکورکا. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش آستانه که در شهرستان لاهیجان واقع است و 491 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کورکالغتنامه دهخداکورکا. (ترکی ، اِ) طبل بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). طبل بزرگ . کهورکای . کورکه . (فرهنگ فارسی معین ). کهورکه . کورگه : چون سرمست شدخروش کورکا و نای زرین به وی رسید. (جامعالتواریخ رشیدی ). و دیگر امرای هزاره کورکا در قول نزده بودند که امیر قتلغشاه حمله
کورکابیجارلغتنامه دهخداکورکابیجار. (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکل که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان است و 539 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کورکانیلغتنامه دهخداکورکانی . (اِ) به معنی سختیان و تیماج و به این معنی با کاف فارسی و زای نقطه دار هم آمده . (برهان ). مصحف «گوزگانی »منسوب به «گوزگانان » = «جوزجان ». (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گوزگانی ، کورگانی و کوزگانی شود.
کورکالغتنامه دهخداکورکا. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش آستانه که در شهرستان لاهیجان واقع است و 491 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کورک پشتهلغتنامه دهخداکورک پشته . [ رَ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلان که در بخش گیلان شهرستان شاه آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کورکالغتنامه دهخداکورکا. (ترکی ، اِ) طبل بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). طبل بزرگ . کهورکای . کورکه . (فرهنگ فارسی معین ). کهورکه . کورگه : چون سرمست شدخروش کورکا و نای زرین به وی رسید. (جامعالتواریخ رشیدی ). و دیگر امرای هزاره کورکا در قول نزده بودند که امیر قتلغشاه حمله
کورکابیجارلغتنامه دهخداکورکابیجار. (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکل که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان است و 539 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).