کندولغتنامه دهخداکندو. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرم رود است که در شهرستان تویسرکان واقع است و 553 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کندولغتنامه دهخداکندو.[ ک َ / ک ُ ] (اِ) ظرفی را گویند مانند خم بزرگی که آن را از گل سازند و پر از غله کنند و معرب آن کندوج باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). خم بزرگ که از گل سازند و در آن غله کنند. (غیاث ). ظرف بزرگ گلین که در آن غله کنند. (انجمن آرا) (آنندراج
کندولغتنامه دهخداکندو. [ ک ُ ] (اِ) غول بیابانی . (برهان ). غول . (مهذب الاسماء). دیو جنگلی . (ناظم الاطباء).
کندوالهلغتنامه دهخداکندواله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (ص ) مرد بلندبالای قوی هیکل . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چاکرانت به گه رزم و گه بزم بوندکندواله چو تهمتن چو فلاطون کندا. شه
کندوانلغتنامه دهخداکندوان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیر در بخش مرکزی شهرستان اردبیل است و 272 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کندوانلغتنامه دهخداکندوان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان کندوان در بخش ترک شهرستان میانه و 502 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کندوانلغتنامه دهخداکندوان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) گردنه ای است بین کرج و چالوس . تونلی به طول چهار کیلومتر در این گردنه احداث شده است که یکی از آثار عمرانی رضاشاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کندوانلغتنامه دهخداکندوان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش ترک شهرستان میانه است که در شمال میانه و در دامنه ٔ جنوبی کوه بترقوش (بزکش ) واقع است و جمعیت آن 14890 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).<b
کندوالهلغتنامه دهخداکندواله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (ص ) مرد بلندبالای قوی هیکل . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چاکرانت به گه رزم و گه بزم بوندکندواله چو تهمتن چو فلاطون کندا. شه
کندوانلغتنامه دهخداکندوان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیر در بخش مرکزی شهرستان اردبیل است و 272 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کندوانلغتنامه دهخداکندوان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان کندوان در بخش ترک شهرستان میانه و 502 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کندوانلغتنامه دهخداکندوان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) گردنه ای است بین کرج و چالوس . تونلی به طول چهار کیلومتر در این گردنه احداث شده است که یکی از آثار عمرانی رضاشاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کندوانلغتنامه دهخداکندوان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش ترک شهرستان میانه است که در شمال میانه و در دامنه ٔ جنوبی کوه بترقوش (بزکش ) واقع است و جمعیت آن 14890 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).<b
اخککندولغتنامه دهخدااخککندو. [ اَ ک َ ک َ ] (اِ) چیزی باشد از مس یا چوب ساخته که سری گرد و کوچک دارد و دسته بر آن نصب کنند و سنگریزه در آن کنند که چون آنرا جنبانند آوازی دهد و طفلان رابه آن مشغول سازند. (مجمعالفرس سروری ). جغجغه . و درفرهنگ شعوری این کلمه بصورت اخکلندو ضبط شده است .
اخلکندولغتنامه دهخدااخلکندو. [ اَ ل َ ک َ ] (اِ) چیزی باشد از مس یا چوب ساخته ، سر گرد و دسته ٔ کوچک داشته باشد و سنگ ریزه ٔ بسیاردر اندرون او تعبیه کرده ، چون او را بجنبانند آوازی دهد و بدست طفلان دهند تا بدان مشغول شوند. (اوبهی ).بازیچه ای باشد اطفال را و آن چنانست که چیزی بسازندمدور و میان خا