کلیجهلغتنامه دهخداکلیجه . [ ک ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 174 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کلیجهلغتنامه دهخداکلیجه . [ ک ُج َ / ج ِ ] (اِ) جامه ٔ پنبه دار آجیده کرده . (ناظم الاطباء). جامه ٔ پنبه دار آجیده . کلیچه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیچه شود. || جامه ٔ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). قسمی لباس که بر روی
کلیجهفرهنگ فارسی عمید۱. جامهای که بین رویه و آستر آن پنبه دوخته باشند.۲. نوعی نیمتنۀ بلند که دامن آن تا روی ران میرسد.
کلظةلغتنامه دهخداکلظة. [ ک َ ل َ ظَ ] (ع مص ) رفتار لنگ و دویدن آن و اکلظ نعت است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رفتار لنگ و بریده پا و دویدن آن . کلطة. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلطة شود.
کلیزهلغتنامه دهخداکلیزه . [ ک ِ زَ / زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است و 516 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کلیزهلغتنامه دهخداکلیزه . [ ک ِ زَ / زِ ] (اِ) سبوی آب را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از رشیدی ). سبوی آب و ابریق و آفتابه . (ناظم الاطباء). کردی ، کلوز (کوزه ، سبو). طبری ، کلا (کوزه ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : چو کرد او کلیزه
کلجهلغتنامه دهخداکلجه . [ ] (اِخ ) نصرة الدین ... (متوفی به سال 649 هَ . ق .). یکی از دو پسر اتابک هزار اسب بن ابی طاهر از اتابکان لرستان است و از 646 تا 649 فرمانروائی داشته است . (از تاریخ
کلجهلغتنامه دهخداکلجه . [ ک ُ ل َ ج َ / ج ِ ] (اِ) قسمی لباده و پالتو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلیجه . کلیچه . و رجوع به کلیجه و کلیچه شود. || جامه ٔ آستین کوتاهی که به روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء).
کلجهلغتنامه دهخداکلجه . [ ک ُ ل َ ج َ / ج ِ ] (اِ) قسمی لباده و پالتو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلیجه . کلیچه . و رجوع به کلیجه و کلیچه شود. || جامه ٔ آستین کوتاهی که به روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء).
ارکلیجهلغتنامه دهخداارکلیجه . [ ] (اِخ ) قصبه و اسکله ٔ کوچکی است درسنجاق گلی پولی (گالی پولی ) از ولایت ادرنه در قضای ((شارکوی )) بساحل بحر مرمره . (از قاموس الاعلام ترکی ).