کلنلغتنامه دهخداکلن . [ ک ُ ] (اِخ ) شهری در آلمان که بر کنار رود رن واقع است و 645800 تن سکنه دارد و بوسیله ٔ رومیان بنا نهاده شده است . در این شهر کلیسای بزرگ و زیبائی که به سبک گوتیک ساخته شده وجود دارد. کارخانه های بافندگی ، شیمیایی ، آرد سازی ، آبجوسازی
کلنلغتنامه دهخداکلن . [ ک ُ ل َ ] (اِ) گلوله و گرهی باشد که از گردن و اعضای مردم بر می آید. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). گلوله ای باشد که در گلو و گردن کسی باشد. آن را غر و باغره نیز گویند. (آنندراج ) : سخن نتیجه ٔ روح است وگر سخن نبودبه عقل و نفس بجز غمه و ک
کلگینلغتنامه دهخداکلگین . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 420 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کلینلغتنامه دهخداکلین . [ ک ُ / ک ُ ل َ / ک َ لی ] (اِخ ) منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد.(از معجم البلدان ). دهی از دهستان فشافویه ٔ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و <span class="hl" dir=
کلپنلغتنامه دهخداکلپن . [ ک َ پ َ ن َ ] (سانسکریت ، اِ) کلپن مرکب از دو کلمه است : یکی کل بمعنی وجود انواع در عالم و دیگری پن بمعنی فساد و بطلان آن و این کلمه مجموعاً بمعنی کون و فساد است . (از تحقیق ماللهند ص 185). و رجوع به کلپ و کلپ اهرگن شود.
کیلینلغتنامه دهخداکیلین . (اِخ ) قریه ای است در شش فرسخی ری در نزدیکی قوهدالعلیا و بازاری موسوم به کیلین دارد. (از معجم البلدان ). در ناحیت فشابویه سی پاره دیه است ، کوشک و علیاباد و کیلین و جرم و قوج اغاز معظم قرای آنجاست . (از نزهة القلوب ص 54).
کلندهلغتنامه دهخداکلنده . [ ک َ ل َ دَ / دِ ] (اِ) لکلکه را گویند و آن چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا و سر دیگر آن را در سوراخ سنگ آسیا به عنوانی نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کندو از دول کم کم دانه در آسیا ریزد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم
کلنادانلغتنامه دهخداکلنادان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع است و 376 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کلنبهلغتنامه دهخداکلنبه . [ ک ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) کلیچه ای که درون آن را از حلوا و مغز بادام پر ساخته باشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کلیچه ای باشد که درون آن را از مغز بادام و امثال آن پر کرده باشند. (آنندراج ) : خشکار گرسن
کلندهلغتنامه دهخداکلنده . [ ک َ ل َ دَ / دِ ] (اِ) لکلکه را گویند و آن چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا و سر دیگر آن را در سوراخ سنگ آسیا به عنوانی نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کندو از دول کم کم دانه در آسیا ریزد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم
کلنادانلغتنامه دهخداکلنادان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع است و 376 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کلنگ برلغتنامه دهخداکلنگ بر. [ ک ُ ل َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرداول است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کلنبهلغتنامه دهخداکلنبه . [ ک ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) کلیچه ای که درون آن را از حلوا و مغز بادام پر ساخته باشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کلیچه ای باشد که درون آن را از مغز بادام و امثال آن پر کرده باشند. (آنندراج ) : خشکار گرسن
لینکلنلغتنامه دهخدالینکلن . [ ک ُ ] (اِخ ) آبراهام . از رؤسای جمهوری اتازونی ، مولد هارون (1809-1865 م .).
اشکلنلغتنامه دهخدااشکلن . [ اِ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن که در 7000گزی شمال باختر فومن و 1000گزی لولمان واقع است و راه اتومبیل رو دارد. سکنه ٔ آن 307 تن
ادکلنفرهنگ فارسی عمیدمایع خوشبوکنندهای حاوی آب، الکل، و اسانس که برای معطر کردن پوشاک، بدن، و صورت کاربرد دارد.