کشافلغتنامه دهخداکشاف . [ ک ِ ] (اِمص ) بچه آوردگی هرسال ماده شتر. (از منتهی الارب ). هرسال بچه آوردن ماده شتر و هو اردء النتاج . (ناظم الاطباء). || آبستنی شتر پس از بچه دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (مص ) کشوف گردیدن ماده شتر و بچه آوردن و گشنی کرده شدن با باردار بودن . (از
کشافلغتنامه دهخداکشاف . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قریتی است بساحل رود زاب در موصل و آن را قلعتی بوده بسیار عظیم در نزدیکی مصب رودخانه ٔ زاب . بدان ناحیه نصارا زندگی کنند. (معجم البلدان ).
کشافلغتنامه دهخداکشاف .[ ک َش شا ] (ع ص ) بسیار کشف کننده . بسیار پیداکننده .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده . || تفسیر و تعبیر کننده . (از ناظم الاطباء).- شرح کشاف ؛ کنایه از بیان آشکار و واضح . (از ناظم ال
قشافلغتنامه دهخداقشاف . [ ق ُش ْ شا ] (ع اِ) سنگ رقیق ازهر رنگ . (اقرب الموارد). سنگ تنک . (ناظم الاطباء).
قصافلغتنامه دهخداقصاف . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) زن سطبر پرگوشت . (منتهی الارب ). المراءة الضخمة. (اقرب الموارد).
قصافلغتنامه دهخداقصاف . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ) بازیگر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). (مهذب الاسماء). || رجل قصاف ؛ صَیِّت ، بلندآواز. (از اقرب الموارد).
کشافةدیکشنری عربی به فارسیپيش اهنگ , پيشاهنگي کردن , ديده باني کردن , عمليات اکتشافي کردن پوييدن , ديده بان , مامور اکتشاف
کشافةدیکشنری عربی به فارسیپيش اهنگ , پيشاهنگي کردن , ديده باني کردن , عمليات اکتشافي کردن پوييدن , ديده بان , مامور اکتشاف
استکشافلغتنامه دهخدااستکشاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهنه کردن خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || واشدن خواستن . روشن کردن خواستن . || جستجو. تجسس . تحقیق . پرسیدن : بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. (کلیله و دمنه ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم . (کلیله و دمنه ). شیر... روی به ... استک
اکشافلغتنامه دهخدااکشاف . [ اِ ] (ع مص ) صاحب شتران آبستن شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خندیدن چندان که لب برگردد و دندان نمایان شود. || پی یکدیگر در نتاج آوردن ناقه . || کشوف کردن ناقه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
انکشافلغتنامه دهخداانکشاف . [ اِ ک ِ ] (ع مص ) برهنه و آشکار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ظاهر شدن . (از اقرب الموارد). واشدن . (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). انجلاع . (تاج المصادر بیهقی ).انصراح . (یادداشت مؤلف ). || دور شدن غم .(یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) آشکار