کرپلغتنامه دهخداکرپ . [ ک َ رَ ] (اِخ ) نام خاندانی تورانی است . بنابه روایت بُندهشن بِرات رِش قاتل زرتشت جزء پنج برادری است که از خاندان کرپ هستند. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 79). رجوع به مزدیسنا شود.
کرپلغتنامه دهخداکرپ . [ ک ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) پارچه ٔ روشن از حریر یا از پشم لطیف .- کرپ دُشین ؛ کرپ ابریشمی که از پارچه های کرپ معمولی ضخیم تر است . (لاروس ). || مصنوعی از جنس کائوچو.- تخت کرپ ؛ کفش که تخت و زیره ٔ آن از جنس کر
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
واگن کرایهایleased carواژههای مصوب فرهنگستانواگنی که شرکتهای فرستنده یا باربری کالا از شرکت راهآهن اجاره میکند
بار حجمکرایهmeasurement rated cargoواژههای مصوب فرهنگستانباری که کرایۀ فرست آن را براساس حجم اشغالشده محاسبه میکنند
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
کرپهلغتنامه دهخداکرپه . [ ک ُ پ َ / پ ِ ] (اِ) کرپا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرپا در معنی هلندوز شود.
کرپچلولغتنامه دهخداکرپچلو. [ ک َ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . کوهستانی ، گرمسیر است و 107 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ برزند آب می گیرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کرپالغتنامه دهخداکرپا. [ ک ُ ] (اِ) گیاهی باشد که آن را هلندوز خوانند. (لغت فرس اسدی ). گیاهی باشد دارویی و آن را هلندوز هم گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). گرپا. کربا. (از برهان ). نوعی از ریباس است . (یادداشت مؤلف ).کرپه . کرپاوان . شبدر. (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه را در فرهنگها به صو
کرپالغتنامه دهخداکرپا. [ک ُ ] (اِ) در ترکی میوه ٔ دیررس و بره ٔ دیرزاد و مانند اینهاست ، یعنی میوه ای که برخی درختان دوباره پس از سپری شدن هنگام میوه دهی خود می دهند یا بره ای که برخی گوسفندان دوباره در تابستان می زایند. ولی چون این گونه میوه ها و بره ها همیشه کوچکتر از دیگر میوه ها وبره ها م
کرپاسلغتنامه دهخداکرپاس . [ ک َ ] (اِ) کرباس . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) : سه دیگر شب آمد به خوابم شتاب یکی نغزکرپاس دیدم به خواب بدو اندر آویخته چار مردرخان ازکشیدن شده لاجوردنه کرپاس جایی درید از گروه نه ایشان شد
کرپه شدنلغتنامه دهخداکرپه شدن . [ ک ُ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیرتر از موعد کاشته شدن زرع یا کشت . (یادداشت مؤلف ). کم پشت و کم بالیده شدن کشت بسبب دیر کشته شدن .
کرپهلغتنامه دهخداکرپه . [ ک ُ پ َ / پ ِ ] (اِ) کرپا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرپا در معنی هلندوز شود.
کرپچلولغتنامه دهخداکرپچلو. [ ک َ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . کوهستانی ، گرمسیر است و 107 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ برزند آب می گیرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کرپ ارسلانلغتنامه دهخداکرپ ارسلان .[ ک ُ اَ س َ ] (اِخ ) (از: کرپ (کرپه )، کوچک و کوتاه + ارسلان ، شیر). (از شهریاران گمنام ص 241). علاءالدین کرپه ارسلان یا کرپاارسلان پسر ارسلان آبه از پادشاهان سلجوقی آذربایجان است . وی در سال 584
کرپالغتنامه دهخداکرپا. [ ک ُ ] (اِ) گیاهی باشد که آن را هلندوز خوانند. (لغت فرس اسدی ). گیاهی باشد دارویی و آن را هلندوز هم گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). گرپا. کربا. (از برهان ). نوعی از ریباس است . (یادداشت مؤلف ).کرپه . کرپاوان . شبدر. (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه را در فرهنگها به صو