کدلغتنامه دهخداکد. [ ک َ ] (اِ) خانه باشد و به عربی بیت خوانند. (برهان ). خانه و آن را کت نیز گویند چه در پارسی تا با دال مبدل می شود. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : کدخدایی همه غم و هوس است کد رها کن ترا خدای بس است . سنائی .|
کدلغتنامه دهخداکد. [ ک َ ] (اِ) کده . کت . قد. قند. کند. (یادداشت مؤلف ). کذ. کث . خانه . بیت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کت و کلمات فوق شود. || (پیشوند) بر سر اسماء درآید و معنی خانه و محل و ده دهد، چون کدخدا (خداوند خانه ، ده و غیره ) و کدبانو (خانم خانه ). || (پسوند) به آخر اسماء پیو
کدلغتنامه دهخداکد. [ ک َدد ] (ع اِ) شانه ٔ سر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مشط الرأس . (تاج العروس ). || جواز که در وی چیزی کوبند مثل هاون و مانند آن . (منتهی الارب ). آنچه در آن چیزی کوبند مانند هاون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کویین (در تداول مردم قزوین ). || (اِمص ) جد و ج
کدلغتنامه دهخداکد. [ ک َدد ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را. (منتهی الارب ). رنجانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || خواستن از کسی کد کاری را. (منتهی الارب ). خواهش کردن از کسی کوشش در کاری را. (ناظم الاطباء). || کشیدن چیزی را جامد باشد یا سائل . (منتهی الارب ). کشیدن چیزی و کندن به دست خود خواه جامد
کیت و کیتلغتنامه دهخداکیت و کیت . [ ک َ ت َ وَ ک َ ت َ / ک َ ت ِ وَک َ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) چنین و چنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چنین و چنان : و کان من الامر کیت و کیت ؛ بود آن چنین و چنان . (ناظم الاطباء).
کدخدالغتنامه دهخداکدخدا. [ ک َخ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدای . صاحب خانه باشد چه کد بمعنی خانه و خدا بمعنی صاحب ومالک آمده است . (برهان ) (از جهانگیری ) : به نزدیک مهمان شد آن پاک رای همی برد خوان از پسش کدخدای . فردوسی .خانه ٔ محمود را مس
کدخداییلغتنامه دهخداکدخدایی . [ ک َ خ ُ ] (حامص مرکب ) کدخدائی . صاحب چیزی .چیزداری . تمکن . تملک : آنچه رسم است که اولیاء عهد را دهند از غلام و تجمل و آلت و کدخدایی ما را [ مسعود را ] فرمود [ محمود ] . (تاریخ بیهقی ).کدخداییم را ز دست گشاددست بر مال و ملک بنده نه
کدنلغتنامه دهخداکدن . [ ک َ ] (ع مص ) منطقه کردن جامه را و بستن آن . (منتهی الارب ). مانند کمربند بر کمر بستن جامه را. (از ناظم الاطباء).
کدنلغتنامه دهخداکدن . [ ک َ دَ ] (ع ص ) تیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کدر. (اقرب الموارد). || (اِمص ) تیرگی و کدورت . (ناظم الاطباء).
کدخدالغتنامه دهخداکدخدا. [ ک َخ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدای . صاحب خانه باشد چه کد بمعنی خانه و خدا بمعنی صاحب ومالک آمده است . (برهان ) (از جهانگیری ) : به نزدیک مهمان شد آن پاک رای همی برد خوان از پسش کدخدای . فردوسی .خانه ٔ محمود را مس
کدخداییلغتنامه دهخداکدخدایی . [ ک َ خ ُ ] (حامص مرکب ) کدخدائی . صاحب چیزی .چیزداری . تمکن . تملک : آنچه رسم است که اولیاء عهد را دهند از غلام و تجمل و آلت و کدخدایی ما را [ مسعود را ] فرمود [ محمود ] . (تاریخ بیهقی ).کدخداییم را ز دست گشاددست بر مال و ملک بنده نه
کدنلغتنامه دهخداکدن . [ ک َ ] (ع مص ) منطقه کردن جامه را و بستن آن . (منتهی الارب ). مانند کمربند بر کمر بستن جامه را. (از ناظم الاطباء).
کدنلغتنامه دهخداکدن . [ ک َ دَ ] (ع ص ) تیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کدر. (اقرب الموارد). || (اِمص ) تیرگی و کدورت . (ناظم الاطباء).
کدرلغتنامه دهخداکدر. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَکدَر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به اکدر شود.
حکدلغتنامه دهخداحکد. [ ح َ ] (ع مص ) حکد به اصل خود؛ رجوع کردن به اصل خویش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
رواکدلغتنامه دهخدارواکد. [ رَ ک ِ ] (ع ص ،اِ) ج ِ راکد و راکدة. (از معجم متن اللغة). ج ِ راکد. (ناظم الاطباء). رجوع به راکد و راکدة شود : و من آیاته الجوار فی البحر کالاعلام . ان یشاء یسکن الریح فیظللن رواکد علی ظهره . (قرآن 32/42 و <sp
شاکدلغتنامه دهخداشاکد. [ ک ِ ] (ع ص ) دهنده و بخشنده . (از اقرب الموارد). شاکر: انه لشاکر شاکد . (از ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج العروس ).
شکدلغتنامه دهخداشکد. [ ش ُ ] (ع مص ) شَکْد. بخشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به شَکْد شود.