کانازلغتنامه دهخداکاناز. (اِ) چوب بن خوشه ٔ خرما را گویند یعنی جایی که به نخل چسبیده باشد. (برهان ) (اوبهی ) (آنندراج ) (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 340). گمان می کنم مراد غلافی است که شکوفه ٔ خرما ا
کانازفرهنگ فارسی عمیدقسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است: ◻︎ من بدان آمدم به خدمت تو / که برآید رطب ز کانازم (رودکی: ۵۲۵).
کانازفرهنگ نامها(تلفظ: kānāz) (در قدیم) چوب انتهای خوشهی خرما که به درخت چسبیده است ؛ بن خوشهی خرما آنجا که به نخل چسبیده.
کیانازفرهنگ نامها(تلفظ: kiyā nāz) (کیا + ناز (افتخار، فخر ، تفاخر)) رویهم به معنی موجب افتخار پادشاهان و سروران و بزرگان؛ (به مجاز) بزرگزاده.
کنازلغتنامه دهخداکناز. [ ک َ ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما باشد و آن را کاناز و کنز نیز گویند. (جهانگیری ). بن و بیخ خوشه ٔ خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کنز و کناز به معنی کاناز باشد یعنی بن خوشه ٔ رطب . (صحاح الفرس ).
کنازلغتنامه دهخداکناز. [ ک َ / ک ِ ] (ع مص ) درودن خرما را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گنجینه نهادن بهر سرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذخیره نهادن خرما از بهر زمستان . (از اقرب الموارد).
کنازلغتنامه دهخداکناز. [ ک َن ْنا ] (اِخ ) ابن حصین ، مکنی به ابی مرثد الغنوی . صحابی و او حلیف حمزةبن عبدالمطلب است . رجوع به ابومرثد و امتاع الاسماع ج 1 ص 52 و الاعلام زرکلی ج 3 ص <span cla
کانازاوالغتنامه دهخداکانازاوا. (اِخ ) شهری است در ژاپون و 164000 تن سکنه دارد. صادراتش ظروف چینی است .
کنزلغتنامه دهخداکنز. [ ک َ ن َ ] (اِ) بن و بیخ خوشه ٔ خرما یعنی جایی که به درخت چسبیده است . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کاناز و کناز. (انجمن آرا). کاناز و کناز؛ یعنی بن خوشه ٔ خرما. (فرهنگ رشیدی ). کاناز. (اوبهی ).
کنازلغتنامه دهخداکناز. [ ک َ ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما باشد و آن را کاناز و کنز نیز گویند. (جهانگیری ). بن و بیخ خوشه ٔ خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کنز و کناز به معنی کاناز باشد یعنی بن خوشه ٔ رطب . (صحاح الفرس ).
کانازاوالغتنامه دهخداکانازاوا. (اِخ ) شهری است در ژاپون و 164000 تن سکنه دارد. صادراتش ظروف چینی است .