لغتنامه دهخدا
کاروه . [ ] (اِ) لشکر غور را ترتیبی است در استعدادجنگ پیاده که چیزی میسازند از یک تا خام گاو و بر هر دو روی وی پنبه ٔ بسیار و کرباس منقش درکشند بشکل تخته نام آن سلاح کاروه باشد و چون پیادگان غور آن را بر کتف نهند از سر تا پای ایشان تمام پوشیده شود و چون صف زنند مانند دیواری ب