کارآموزلغتنامه دهخداکارآموز. (نف مرکب ) کسی که مشغول آموختن کار است . این کلمه بجای «استاژیر» پذیرفته شده . (فرهنگستان ). || دانشمند و هوشیار و زیرک و بافراست ، و حاذق و مجرب و تجربه کرده . (ناظم الاطباء).
کارآموزفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که در حال یاد گرفتن کاری است.۲. دانشجویی که برای کسب مهارت و تجربه در رشتۀ تحصیلی خود در جایی کار میکند.۳. [قدیمی] کسی که به دیگری چیزی میآموزد؛ تعلیمدهنده.
کارآموزفرهنگ فارسی معین(ص فا.) = کارآموزنده : 1 - کسی که مشغول آموختن کاری است . 2 - دانشمند، مطلع . 3 - حاذق ، مجرب .
کارآموز برخطonline traineeواژههای مصوب فرهنگستانکسی که ازطریق یکی از رسانههای شبکهای بهصورت برخط آموزش میبیند
کارآموز رایانهبنیادcomputer-based traineeواژههای مصوب فرهنگستانکسی که با استفاده از برنامههای رایانهای، دانش یا مهارت کسب میکند
کارآموزیلغتنامه دهخداکارآموزی . (حامص مرکب ) دوره ای است که اشخاصی که وارد خدمت میشوند بی حقوق برای آشنا شدن بکار خدمت میکنند. این کلمه بجای «استاژ» پذیرفته شده . (فرهنگستان ).
کارآموزیفرهنگ فارسی عمید۱. کار آموختن؛ کار یاد گرفتن.۲. (اسم) واحد درسی دانشگاهی به منظور کسب تجربه در رشتۀ تحصیلی.
کارآموزیفرهنگ فارسی معین1 - (حامص .) عمل کارآموز (فره ). 2 - (اِ.) دوره ای که اشخاص وارد خدمت می شوند و بدون گرفتن حقوق برای آشنا شدن به کار خدمت می کنند.
کارآموزیلغتنامه دهخداکارآموزی . (حامص مرکب ) دوره ای است که اشخاصی که وارد خدمت میشوند بی حقوق برای آشنا شدن بکار خدمت میکنند. این کلمه بجای «استاژ» پذیرفته شده . (فرهنگستان ).
کارآموزیفرهنگ فارسی عمید۱. کار آموختن؛ کار یاد گرفتن.۲. (اسم) واحد درسی دانشگاهی به منظور کسب تجربه در رشتۀ تحصیلی.