چنگلوکلغتنامه دهخداچنگلوک . [ چ َ گ َ ] (ص ) کسی باشد که دست و پایش سست شده باشد و کژ. (فرهنگ اسدی ). آدمی و حیوان دیگر که دست و پای او کج و ناراست باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از اوبهی ) (غیاث اللغات ) : ای غوک چنگلوک چو پژمرده ب
چنگلوکفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش کج و معیوب باشد.۲. ویژگی کسی که بهواسطۀ ضعف و سستی هنگام حرکت دست به دیوار بگیرد یا به کسی و چیزی تکیه کند: ◻︎ به مردن به آب اندرون چنگلوک / بِه از رستگاری به نیروی غوک (عنصری: ۳۵۷).
چپنلکلغتنامه دهخداچپنلک . [ چ ِ پ ِ ل ِ] (ترکی ، اِ) پشه خانه . (شعوری ). در ماوراءالنهر «سککه چین » میگویند. (شعوری ). پشه دان . (ناظم الاطباء).
گینگیلیکلغتنامه دهخداگینگیلیک . (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . واقع در 3هزارگزی جنوب باختری کلاله . واقع در دشت و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از رودخانه ٔ دوچای تأمین میشود. محصول
نلکلغتنامه دهخدانلک . [ ن ِ / ن َ ] (اِ) آلوی کوهی بود سرخ و خرد و ترش . (لغت فرس اسدی ص 286). آلوی ترش و کوهی بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). میوه ای است گرد سرخ یا زرد و ترش . آلوی کوهی . (یادداشت مؤلف ) (از فرهنگ اسد
نلکلغتنامه دهخدانلک . [ ن ُ / ن ِ ] (ع اِ) درخت چنار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || میوه ای است که به فارسی آن را الج گویند، نلکة یکی . (منتهی الارب ). زعرور. (اقرب الموارد). رجوع به نِلْک شود.
نیلقلغتنامه دهخدانیلق . [ ن َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 10هزارگزی غرب سنجبد (گیوی ) و 2هزارگزی جاده ٔ هروآباد به اردبیل ، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و <span class="hl" dir="
چنگوکلغتنامه دهخداچنگوک . [ چ َ ] (ص )شخصی را گویند که از بیماری برخاسته باشد و از ضعف دست بر دیوار گرفته راه رود. (برهان ). بیماری که تازه از بیماری برخاسته و به امداد و اعانت کسی و یا چیزی حرکت می کند. چنگلوک . || مردم دست و پا کچ را گفته اند. (برهان ). بمعنی چنگلوک است . (آنندراج ) (انجمن آ