چندوجهیفرهنگ فارسی عمیدجسمی که چند سطح یا وجه به شکل مثلث یا مربع داشته باشد، مانند چهاروجهی که چهار وجه مثلث دارد و مکعب که دارای شش وجه مربع است.
بازتابۀ چندوجهیcorner reflectorواژههای مصوب فرهنگستانشیئی که به نسبت اندازۀ فیزیکیِ خود، بازتاب راداریِ بیشازحد انتظار دارد
نقشۀ چندوجهیpolyhedric map, polyhedral mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشۀ زمین یا یک جسم کروی بر سطح یک چندوجهی بسته
بازتابۀ چندوجهیcorner reflectorواژههای مصوب فرهنگستانشیئی که به نسبت اندازۀ فیزیکیِ خود، بازتاب راداریِ بیشازحد انتظار دارد
نقشۀ چندوجهیpolyhedric map, polyhedral mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشۀ زمین یا یک جسم کروی بر سطح یک چندوجهی بسته
آماربرداری جامعintegrated inventoryواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آماربرداری برای تأمین نیازهای چندوجهی و دورهای
بازتابۀ چندوجهیcorner reflectorواژههای مصوب فرهنگستانشیئی که به نسبت اندازۀ فیزیکیِ خود، بازتاب راداریِ بیشازحد انتظار دارد
نقشۀ چندوجهیpolyhedric map, polyhedral mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشۀ زمین یا یک جسم کروی بر سطح یک چندوجهی بسته