چمچمهلغتنامه دهخداچمچمه . [ چ ُ چ ُ م َ / م ِ ] (اِ صوت ) صدا و آواز پای را گویند وقت راه رفتن .(برهان ). آواز پای را گویند که هنگام راه رفتن برآید وشلپوی و شکاشک و شکک نیز گویند. (جهانگیری ). آوازپای را گویند که وقت راه رفتن برآید و آن را شلپوی نیز گویند. (ان
مئمةلغتنامه دهخدامئمة. [ م ِ ءَم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مِئَم ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مئم شود.
مچمچهلغتنامه دهخدامچمچه . [ م َ م َ چ َ / چ ِ ] (اِ) آوازی که کشتی گیر به هنگام شروع کشتی ، آنگاه که دستی به بازو می زند، برمی آورد و سپس دست حریف را می گیرد. (از فرهنگ فارسی معین ).
میمهلغتنامه دهخدامیمه . [ م ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام ، واقع در 21 هزارگزی شمال پهله با 500 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
میمهلغتنامه دهخدامیمه . [ م ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 6هزارگزی شمال نوبران با 273 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ مراغه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span
میمهلغتنامه دهخدامیمه . [ م ِ م َ ] (اِخ ) قصبه ای است مرکز بخش میمه تابع شهرستان کاشان با 2300 تن سکنه ، واقع در 100هزارگزی اصفهان و 316هزارگزی تهران سر راه شوسه ٔ تهران - اصفهان . مختصات جغ
چمچهلغتنامه دهخداچمچه . [ چ ُ / چ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) قاشق و کفگیر کوچک . (آنندراج ). ملاغه و ملعقه و کفگیر. (ناظم الاطباء). چمچم . خَطیفَه . (منتهی الارب ) : غریبی گرت ماست پیش آورددوپیمانه آبس
شلپویلغتنامه دهخداشلپوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آواز پا هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ). آواز پای مردم که نرم و آهسته روند در شب و غیره . (فرهنگ اوبهی ). بانگ پای مردم که نرم روند. (صحاح الفرس ) (از لغت فرس اسدی ). آواز پای باشد که هنگام رفتن برآید و آنرا چمچ
کفچلغتنامه دهخداکفچ . [ ک َ ] (اِ) مخفف کفچه است که چمچه باشد. (برهان ) چمچمه و کفچه . (ناظم الاطباء). کفگیر که آن را کفلیز نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : ای شده همچو کدو جمله شکم کفچ مکن بهرپر کردن آن دست طمع سوی بسوی تا شود بزمگه شاه سراپرده ٔ عشق <
خاک اندازلغتنامه دهخداخاک انداز. [ اَ ] (اِ مرکب ) ظرفی است از آهن که خاک و خاشاک خانه را پس از روبیدن در آن کرده بیرون ریزند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). بیل مانندی باشد از نقره و طلا و مس و امثال آن که بدان خاکروبه و خاکستر و غیره بدور اندازند. (برهان قاطع). آلتی بیشتر آهنین چون نیم دائره و