چغراتلغتنامه دهخداچغرات . [ چ ُ ] (ترکی ، اِ) یوغرت و ماست . (شعوری ). به لغت سمرقندی ماست است که جغرات نیز گویند. نوعی ماست که آب آن گرفته باشند. قسمی ماست که در تداول عامه به ماست کیسه ای یا ماست چکیده معروف است . ماست و جغرات و صقرات و صغراط. (مقدمة الادب زمخشری ). مطلق ماست <span class="hl
چغراتفرهنگ فارسی عمیدماستی که آب آن را گرفته باشند؛ ماست چکیده: ◻︎ هم پنیر و نانهای روغنین / خمرهها چغراتهای نازنین (مولوی: لغتنامه: چغرات).
غرادلغتنامه دهخداغراد. [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَراد و غَرادة و غَرد و غَردة و غِرد و غِردة و غَرَد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به کلمات مذکور شود.
غراثلغتنامه دهخداغراث . [ غ ِ ] (ع ص ، اِ)گرسنگان . ج ِ غَرثان . (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ غَرثی ̍. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گرسنگان . غَرثی ̍. غَراثی . (اقرب الموارد). رجوع به غرثان و غرثی شود.
غرادلغتنامه دهخداغراد. [ غ َ ] (ع اِ) صنفی از سماروغ . غرادة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضرب من الکماءة. ج ، غِرَدة، غِراد. (اقرب الموارد). نوعی قارچ . رجوع به غرادة شود.
غرادلغتنامه دهخداغراد. [ غ َرْ را ] (اِخ ) (الَ ...) لقب ابوبکر لبیدبن الحسن بن عمر است . وی از اهل بغداد و شیخ صالحی بود و در شارع دارالرفیق سکونت داشت . ثابت بن بندار بقال و ابوعبداﷲ الحسین بن علی بن السری و دیگران از وی سماع کرده اند و در بغداد از وی کتابت شده است . او به سال <span class="
تخثیرلغتنامه دهخداتخثیر. [ ت َ ] (ع مص ) سطبر و چغرات گردانیدن شیر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلیظ گردانیدن شیر را. (اقرب الموارد).
خثرانلغتنامه دهخداخثران . [ خ َ ث َ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و چغرات گشتن آن . رجوع به خَثر شود . (ع اِمص ) دفزکی . هنگفتی شیر. (از ناظم الاطباء).
چقلغتنامه دهخداچق . [ چ َ ] (اِ) چوبی باشد که ماست را بدان زنند تا مسکه و کره از آن جدا شود. (برهان ). چوبی که بدان چغرات زنند. (آنندراج ). چوبی که بدان ماست را بشورانند تا مسکه برآرد. (ناظم الاطباء). جغ. چغ. شیرزنه . و رجوع به جغ و چغ شود.
ماست مایهلغتنامه دهخداماست مایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف که آن را مایه ٔشیر نیز خوانند. (آنندراج ). مایه ای که بدان شیر را ستبر نموده و چغرات سازند. (ناظم الاطباء). مایه ٔ ماست . ماستی مانده و به نسبت ترش شده که بمقدار کمی در ظرفی شیرگرم شده ریزند تا آن شی