جهش چارچوبگردانframe shift mutation, phase shift mutation, reading frame shift mutationواژههای مصوب فرهنگستانجهشی که چارچوب خواندن یک ژن را تغییر دهد
چارچوبگردانی خوانشreading frame shift, frame shift, phase shiftواژههای مصوب فرهنگستانتغییر چارچوب خواندن در نتیجۀ برخی جهشها متـ . خوانهگردانی
چریدنلغتنامه دهخداچریدن . [ چ َ دَ ] (مص ) گیاه خوردن ستوران و چارپا، نسبت آن بسوی طیور نیز آمده . (آنندراج ). گیاه خوردن و علف خوردن چارپا، در باغ و صحرا و مرغزار و چمن و جز آن در صورتیکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء). بریدن حیوان گیاه زمین را با دندان یا منقار خود و خوردن آن . (فرهنگ
رگیدنلغتنامه دهخدارگیدن . [ رَ دَ ] (مص ) آهسته آهسته از روی قهر و غضب با خود سخن گفتن . (برهان ). رجوع به رگ و ژکیدن شود.
چراگهلغتنامه دهخداچراگه . [ چ َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) چراگاه . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمین و محل چریدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). جای چریدن ستوران . چراگاه حیوانات علفخوار. گیاهزاری که چارپایان گیاهخوار در آن چرند. رجوع به چراگاه و چرام و چرامین شود. || گیاه و سبزه . (انجمن آرا) (
چریدنلغتنامه دهخداچریدن . [ چ َ دَ ] (مص ) گیاه خوردن ستوران و چارپا، نسبت آن بسوی طیور نیز آمده . (آنندراج ). گیاه خوردن و علف خوردن چارپا، در باغ و صحرا و مرغزار و چمن و جز آن در صورتیکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء). بریدن حیوان گیاه زمین را با دندان یا منقار خود و خوردن آن . (فرهنگ
چریدنفرهنگ فارسی عمید۱. گردش کردن و علف خوردن حیوانات علفخوار در چراگاه؛ چرا کردن.۲. [مجاز] بهره بردن از غذا و تمتعات دیگر: ◻︎ شما دست شادی و خوردن برید / به یک هفته ایدر چمید و چرید (فردوسی: ۴/۳۵۰).۳. [مجاز] خوردن.
چریدنلغتنامه دهخداچریدن . [ چ َ دَ ] (مص ) گیاه خوردن ستوران و چارپا، نسبت آن بسوی طیور نیز آمده . (آنندراج ). گیاه خوردن و علف خوردن چارپا، در باغ و صحرا و مرغزار و چمن و جز آن در صورتیکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء). بریدن حیوان گیاه زمین را با دندان یا منقار خود و خوردن آن . (فرهنگ
گیا چریدنلغتنامه دهخداگیا چریدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گیاه چریدن . علف خواری کردن . در گیاه زار چرا کردن . رجوع به گیاه چریدن شود.
ناچریدنلغتنامه دهخداناچریدن . [ چ َ دَ ] (مص منفی ) چرا نکردن . چیزی نخوردن . لب از خوردن بستن . بر اثر فقر یا نقاهت غذا نخوردن : گرفتار در دست آز و نیازتن از ناچریدن به رنج و گداز.فردوسی .