فرهنگ فارسی عمید
۱. پوست دباغیشدۀ حیوانات.۲. [قدیمی] پوست بدن حیوان: ◻︎ بیفکند گوری چو پیل ژیان / جدا کردش از چرم تن تا میان (فردوسی: ۲/۲۵).۳. [قدیمی] پوست بدن انسان: ◻︎ بجوشیدش از دیدگان خون گرم / به دندان همیکند از تنش چرم (عنصری: ۳۵۹).۴. [قدیمی] زه کمان.⟨ چرم کمان: [قدیمی] زه کمان.