چرخندهلغتنامه دهخداچرخنده . [ چ َ خ َ دَ / دِ ] (نف ) چرخ زننده . دوار. گردان . گردنده . گردگردان . آنکه بدور خود یا بدور دیگری چرخد. رجوع به چرخ و چرخندگی شود.
چرخندهrotator 2واژههای مصوب فرهنگستانسامانهای کوانتومی که حرکتش مانستۀ چرخش کلاسیک است متـ . فرفره top
پرخندهلغتنامه دهخداپرخنده . [ پ ُ خ َدَ / دِ ] (ص مرکب ) (لب ...) سخت خندان : لب سام سیندخت پرخنده دیدهمه بیخ کین از دلش کنده دید.فردوسی .
رخندهلغتنامه دهخدارخنده . [ رَ خ َ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از رخیدن به معنی تند نفس کشیدن . (یادداشت مؤلف ): رجل انوح ؛ مرد بسیار رخنده و بخیل که چون از او چیزی خواهند تنحنح کند. (منتهی الارب ). و رجوع به رخیدن شود.
دولفین باریک چرخندهStenella longirostrisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که در نواحی جغرافیایی مختلف ازلحاظ رنگی متنوعاند، بعضیها کاملاً خاکستری هستند و بعضی دیگر پشت سیاه و پهلوی خاکستری و شکم سفید دارند
دولفین باریک چرخندهStenella longirostrisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که در نواحی جغرافیایی مختلف ازلحاظ رنگی متنوعاند، بعضیها کاملاً خاکستری هستند و بعضی دیگر پشت سیاه و پهلوی خاکستری و شکم سفید دارند