چرخاندنلغتنامه دهخداچرخاندن . [ چ َ دَ ] (مص )چرخانیدن . حرکت دوری دادن بچیزی . (فرهنگ نظام ). گرداندن . گردانیدن . || اداره کردن : چرخاندن دستگاهی یا ملکی یا اداره ای . رجوع به چرخانیدن شود.
چرخاندندیکشنری فارسی به انگلیسیheave, roll, screw, skew, spin, turn, twirl, wheel, whirl, whiz, whizz, wind
چرخانیدنلغتنامه دهخداچرخانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) چرخاندن . گرداندن . گرد گردانیدن . بدور درآوردن . || دستگاهی را اداره کردن . اداره یا ملک یا کارخانه ای را دایر داشتن . اداره کردن . رجوع به چرخاندن شود.
کاسه چرخاندنواژهنامه آزاددرخواست وطلب پول یا خوراکی بعنوان کمک یا پاداش هنرنمایی یا زورآزمایی , توسط اشخاص نیازمند که در معابر ومیادین عمومی ودر مقابل رهگذران انجام میشود. تکدی و گدایی و درخواست پول بعنوان کمک و صدقه.
کاسه چرخاندنواژهنامه آزاددرخواست وطلب پول یا خوراکی بعنوان کمک یا پاداش هنرنمایی یا زورآزمایی , توسط اشخاص نیازمند که در معابر ومیادین عمومی ودر مقابل رهگذران انجام میشود. تکدی و گدایی و درخواست پول بعنوان کمک و صدقه.