چالشگرلغتنامه دهخداچالشگر. [ ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که خرامان و از روی ناز و عجب و تکبر براه رود. (برهان ) (ناظم الاطباء). خرامنده . (انجمن آرا) (آنندراج ). || مبارز و دلاور و جنگ جوی را نیز گفته اند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مبارز و دلاور. (انجمن آرا) (آنندراج ). مبارزی که خرامان بج
چالشگرفرهنگ مترادف و متضاد۱. جنگجو، رزمآور، رزمجو، ستیزهجو، مبارز، مبارزطلب ۲. حشری، شهوتران ۳. نخوتخرام، نازخرام ۴. خرامان
خالی السیرلغتنامه دهخداخالی السیر. [ ل ِ یُس ْ س َ / س ِ ] (ع ص مرکب ) تنهارو.(شرفنامه ٔ منیری ). در اصطلاح منجمان : قمر را خالی السیر وقتی گویند که نظر هیچ کوکب به او نباشد و هرگاه حیات حیوانی مسلوب گردد هیچ کوکب را با طالع او سعد یا نحس نباشد. (غیاث اللغات ) (آنن
ذات الشرلغتنامه دهخداذات الشر. [ تُش ْ ش َرر ] (اِخ ) موضعی است . امروءالقیس گوید : فلم تترک بذات الشر ظبیاًو لم تترک بحبلها (؟) حمارا.(المرصع).
چالشگریلغتنامه دهخداچالشگری . [ ل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) جنگجویی . (ناظم الاطباء). مبارزطلبی . هماوردطلبی . رزم خواهی : بچالشکری سوی او راند رخش برابر سیه خنده زد چون درخش . نظامی . || آرامش با زنان . هم خوابگی با جفت . و رجوع بچالشکر ش
چالشگریفرهنگ فارسی عمید۱. خودنمایی در برابر حریف.۲. جنگجویی: ◻︎به چالشگری سوی او راند رخش / بر ابر سیه خنده زد چون درخش (نظامی۵: ۸۰۱).
چالشگریفرهنگ مترادف و متضاد۱. جنگجویی، ستیزهجویی، مبارزه، رزمآوری، رزمجویی، ستیزهگری، مبارزطلبی ۲. نازخرامی ۳. شهوترانی
جنگجوفرهنگ مترادف و متضادجنگاور، جنگی، چالشگر، حربی، رزمآور، رزمنده، سپاهی، ستیزهجو، ستیزهگر، ستیزنده، سرباز، سلحشور، شجاع، غازی، مبارز، مبارزهجو، متحارب، محارب
گرلغتنامه دهخداگر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در هیئت آن چیز باشد، چون : شمشیرگر و زرگر مجاز است ، زیرا که جعل و جاعل را در ذات زر و آهن هیچ وضع نیست از جواهر الحرو
چالشگریلغتنامه دهخداچالشگری . [ ل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) جنگجویی . (ناظم الاطباء). مبارزطلبی . هماوردطلبی . رزم خواهی : بچالشکری سوی او راند رخش برابر سیه خنده زد چون درخش . نظامی . || آرامش با زنان . هم خوابگی با جفت . و رجوع بچالشکر ش
چالشگریفرهنگ فارسی عمید۱. خودنمایی در برابر حریف.۲. جنگجویی: ◻︎به چالشگری سوی او راند رخش / بر ابر سیه خنده زد چون درخش (نظامی۵: ۸۰۱).
چالشگریفرهنگ مترادف و متضاد۱. جنگجویی، ستیزهجویی، مبارزه، رزمآوری، رزمجویی، ستیزهگری، مبارزطلبی ۲. نازخرامی ۳. شهوترانی