پیکرهلغتنامه دهخداپیکره . [ پ َ / پ ِ ک َ رَ / رِ ] (اِ) زمینه . شالده . اساس : از پیکره ٔ کار معلوم است که ... || ترتیب . نسق . || مقابل بوم . زمینه . || عکس . تصویر. نقش .
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
پیکرۀ آبwater body/ waterbody, body of waterواژههای مصوب فرهنگستانهر نوع انباشت عمدۀ آب بر روی سطح زمین
پیکرۀ بَرارزاlifting bodyواژههای مصوب فرهنگستانهواگَردی با بال کوچک که بدنۀ آن همه یا بخش اعظم نیروی بَرار را تولید میکند
پیکرۀ میلسنگیstatue menhirواژههای مصوب فرهنگستانمیلسنگ حجاریشدهای که پیکرۀ آدمی را با جزئیات پوشش و سلاح نمایش میدهد
زبانشناسی پیکرهایcorpus linguisticsواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از زبانشناسی که در آن با ایجاد پایگاههای دادهای گسترده به بررسی جنبههای مختلف زبان میپردازد
کولابlagoon 2واژههای مصوب فرهنگستانپیکرۀ آبی که با آبسنگهای مرجانی یا تلماسهها از پیکرۀ آبی بزرگتر جدا شده باشد
ایزدپیکرهcult statueواژههای مصوب فرهنگستانتندیس ایزد یا ایزدبانویی خاص که در معبد ویژۀ او قرار داده میشد