پیروزجنگیلغتنامه دهخداپیروزجنگی . [ ج َ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پیروزجنگ : چو در جنگ پیروزیش دیده بودز پیروزجنگیش ترسیده بود.نظامی .
پیروزجنگیفرهنگ فارسی عمیدحالت پیروزجنگ: ◻︎ چو در جنگ پیروزیاش دیده بود / ز پیروزجنگیش ترسیده بود (نظامی۵: ۸۲۲).
پیروزجنگلغتنامه دهخداپیروزجنگ . [ ج َ ] (ص مرکب ) در نبردها فیروز. فاتح در حرب . مظفر در رزم . که از جنگ پیروز برآید : عنانتاب شد شاه پیروزجنگ میان بسته بر کین بدخواه تنگ . نظامی .همانا کزان بود پیروزجنگ که پیروزه را فرق کردی ز سنگ
گروازجانلغتنامه دهخداگروازجان . [ ] (اِخ ) پنج فرسخ و نیم جنوبی جشنیان است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 215).