پکنه

pakne

معنی

۱. چاق؛ فربه.
۲. کوتاه‌قد: ◻︎ آن دختر پکنه عصمة‌الدین / سرمایهٴ زهد و نیک‌نامی‌ست (انوری: مجمع‌الفرس: پکنه).

جست‌وجوی دقیق

پکنه

لغت‌نامه دهخدا

پکنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (ص ) مردم فربه کوتاه بالا را گویند. (برهان قاطع). کوتاه قد و کلفت و سروته یکی . در تداول عوام تاپو. خپله : آن دختر پکنه عصمت الدین سرمایه ٔ زهد و نیک نامی است .انو

پکنه

فرهنگ فارسی عمید

۱. چاق؛ فربه.۲. کوتاه‌قد: ◻︎ آن دختر پکنه عصمة‌الدین / سرمایهٴ زهد و نیک‌نامی‌ست (انوری: مجمع‌الفرس: پکنه).

پکنه

فرهنگ فارسی معین

(پَ نَ یا نِ) (ص .) مردم فربه کوتاه بالا، خپله .

جست‌وجوی هم‌آوا

اختر

Canna

واژه‌های مصوب فرهنگستان

تنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است

کانی کچگینه

کانی کچگینه . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 8 هزارگزی باختر روانسه و هفت هزارگزی باختر راه اتومبیل رو روانسر به پاوه . ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای 136 تن سکنه است . از

چقینه

لغت‌نامه دهخدا

چقینه . [ چ ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت که در 4 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران بر سر راه فرعی سبزواران به کهنوج واقع است . جلگه و گرمسیر است و 97 تن سکنه دارد. آبش از رودخان

چکنه

لغت‌نامه دهخدا

چکنه . [ چ َ ن َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «دو قریه است در سر ولایت نیشابور که یکی را چکنه علیا و دیگری را چکنه سفلی نامند و این دو قریه خالصه ٔ دیوانی و قدیم النسق اند و هوایی سردسیری دارند و از آب چشمه مشروب میشوند». (از مرآت البلدان ج 4<

چکنه

لغت‌نامه دهخدا

چکنه . [چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ، به معنی خرده مالک است ، چنانکه گویند: آب چکنه یا ملک چکنه یا گله ٔ چکنه به معنی آب یاملک یا رمه ای که متعلق به چندین مالک و صاحب است .

درپیوند

بیشتر بدانید

پکنه

pakne

معنی

جست‌وجوی دقیق

پکنه

لغت‌نامه دهخدا

پکنه

فرهنگ فارسی عمید

پکنه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

پکنه

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

اختر

Canna

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کانی کچگینه

لغت‌نامه دهخدا

چقینه

لغت‌نامه دهخدا

چکنه

لغت‌نامه دهخدا

چکنه

لغت‌نامه دهخدا