پولک دوزیلغتنامه دهخداپولک دوزی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل دوختن پولک و از آن صورتها و اشکال برآوردن جامه هاو پرده ها و گستردنیها چون سوزنی و روسینی و غیره .
پولکلغتنامه دهخداپولک . [ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر پول . پول خرد. پول کوچک . || مصغر پول ، پل . پل کوچک : سرپولک نام محله ای از طهران . || صفیحه . صفحه ٔ کوچک مدور. || جای کلید قفلهای مغزی و پشتی . || فلوس ماهی . (آنندراج ). || دنده ٔ سیر. || پشیزه . پشیزه ٔ فلزین . زرک . نقده . فلس . فلوس . پشیز
چولکلغتنامه دهخداچولک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند. 850 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ گاماسیاب آبیاری میشود. محصولش غلات ، توتون ، حبوبات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). و رجوع به مرآت ا
چولکلغتنامه دهخداچولک . [ ل ِ ] (اِ) گیسوی تابداده ٔ زنان که از پشت سر آویزند. (لغت محلی گناباد خراسان ). لاغ گیس .
سوزندوزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی وزی، گلدوزی، برودری دوزی، پولکدوزی، قیطان دوزی، مرواریددوزی، مغزیدوزی، مفتولدوزی، ملیلهدوزی، آینهدوزی، ابریشمکاری، اپلیکهدوزی، خیاطی خیاط
دوزیلغتنامه دهخدادوزی . (حامص ) مرکب از («دوز» ماده ٔ مضارع دوختن +«ی » پسوند حاصل مصدر) اما همیشه به صورت مرکب آید، چنانکه : رودوزی ، تودوزی ، ته دوزی ، بخیه دوزی ، خامه دوزی ، ملیله دوزی ، پیراهن دوزی . چادردوزی ، پرده دوزی ، زیردوزی ، زردوزی ، پولک دوزی و جز آن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع
حصار بلاغیواژهنامه آزادحصار بلاغی . [ ح ِ ب ُ ] (اِخ ) روستای است از دهستان آختاچی شهرستان بوکان، واقع در هفده هزارگزی شمال بوکان و 5500هزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل سالم . دارای 276 تن سکنه میباشد. به زبان کُردی تکلم می کنند. از محصولات این ده میتوان به غلات ، توتون ، حبوبات .
پولکلغتنامه دهخداپولک . [ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر پول . پول خرد. پول کوچک . || مصغر پول ، پل . پل کوچک : سرپولک نام محله ای از طهران . || صفیحه . صفحه ٔ کوچک مدور. || جای کلید قفلهای مغزی و پشتی . || فلوس ماهی . (آنندراج ). || دنده ٔ سیر. || پشیزه . پشیزه ٔ فلزین . زرک . نقده . فلس . فلوس . پشیز
پولکفرهنگ فارسی عمید۱. پول خُرد.۲. (زیستشناسی) هریک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهرهداران مانند ماهیها را میپوشاند؛ فلس.۳. دایرههای نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباسهای زنانه و چیزهای دیگر میدوزند.
پولکلغتنامه دهخداپولک . [ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر پول . پول خرد. پول کوچک . || مصغر پول ، پل . پل کوچک : سرپولک نام محله ای از طهران . || صفیحه . صفحه ٔ کوچک مدور. || جای کلید قفلهای مغزی و پشتی . || فلوس ماهی . (آنندراج ). || دنده ٔ سیر. || پشیزه . پشیزه ٔ فلزین . زرک . نقده . فلس . فلوس . پشیز
سرپولکلغتنامه دهخداسرپولک .[ س َ ل َ ] (اِخ ) نام محله ای به طهران که در جنوب طهران قرار گرفته است ، بین خیابان سیروس و مسجد شاه .
پولکفرهنگ فارسی عمید۱. پول خُرد.۲. (زیستشناسی) هریک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهرهداران مانند ماهیها را میپوشاند؛ فلس.۳. دایرههای نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباسهای زنانه و چیزهای دیگر میدوزند.