پناخسرولغتنامه دهخداپناخسرو. [ پ َ خ ُ رَ ] (اِخ ) پناه خسرو. فناخسرو معرّب آن است ، نام عضدالدوله ابو شجاع بن رکن الدوله امیر آل بویه که در پنجم ذوالقعده سال 324 هَ . ق . (24 سپتامبر 936 م .) د
پناخسروفرهنگ فارسی عمید۱. پادشاهی که شاهان دیگر در پناه او باشند: ◻︎ مرا کَز دست خسرو نقل و جام است / نه کیخسرو پناخسرو غلام است (نظامی۲: ۱۷۷).۲. پادشاه بزرگ.
فناخسرولغتنامه دهخدافناخسرو. [ ف َن ْ نا / ف َ خ ُ رَ ] (اِخ ) کنیت او ابوشجاع است . (یادداشت مؤلف ). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان ، آثار الباقیه ٔ بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدوله ٔ دیلمی است ، و بصورت فناخسره نیز آمده است . جزء اول کلمه صورتی از ل
کوچ و بلوچلغتنامه دهخداکوچ و بلوچ . [ چ ُ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) نام گروهی اند بیابانی که قافله ها زنند بیشتر تیرانداز باشند. (لغت فرس اسدی ). این لغت از توابع است ، و نام طایفه ای باشد از صحرانشینان که در کوههای اطراف کرمان توطن دارند و گویند اینها از عربان حجازند و ح
گوناگونلغتنامه دهخداگوناگون . (ص مرکب ) مرکب از گون + الف + گون ، بمعنی گونه گونه . جوراجور. از لون دیگر. جنس به جنس . انواع . (برهان قاطع). اقسام . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). مختلف از هر قبیل . (ناظم الاطباء). متنوع . نوع به نوع . از چند نوع . رنگارنگ : مردمان [ بلوچا