پریشیدنلغتنامه دهخداپریشیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پراشیدن . پریشان کردن . پراکنده ساختن . متفرق کردن . پخش کردن . پاشیدن . طحطحه . صعصعه . ثَرثَر. ثَرثَرة : ز چندین مال و چندین زر که برپاشی وبپریشی عجب باشد که باشد در جهان تنگی و درویشی . فرخی .
پریشیدنفرهنگ فارسی عمید۱. پریشان شدن؛ آشفته شدن.۲. پراکنده شدن.۳. (مصدر متعدی) پریشان کردن.۴. (مصدر متعدی) پراکنده ساختن: ◻︎ مرد بددل خیانت اندیشد / راز خود پیش خلق بپریشد (سنائی۱: ۳۸۶).
چیرشدنلغتنامه دهخداچیرشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیروز شدن . ظفر یافتن . غلبه کردن . مظفر شدن . مسلط شدن . فایق شدن . تسلط یافتن . غالب آمدن . فاتح آمدن . فیروز گشتن : چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ شود چیر اگر سستی آری به جنگ . اسدی .
ریسیدنلغتنامه دهخداریسیدن . [ دَ ] (مص ) رشتن . تافتن . ریسمان ساختن . (ناظم الاطباء). رشتن پنبه . تافتن پشم و ابریشم وامثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا). رشته ٔپنبه و پشم از چرخه تافتن . (غیاث اللغات ). تابیدن رشته ها با دوک یا چرخ و غیره : ریسیدن نخ . ریسیدن ریسمان . (یادداشت مؤلف
ریشیدنلغتنامه دهخداریشیدن . [ دَ ] (مص ) فروریختن چیزی در چیزی . (از ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). ریختن . (از شعوری ج 2 ص 20). || گداختن . || پاشیدن . (ناظم الاطباء). || چشمه چشمه کردن جامه . (از ل
بپریشیدنلغتنامه دهخدابپریشیدن . [ ب ِ دَ] (مص ) پریشان کردن . پراکنده ساختن . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). پریشیدن . و رجوع به پریشیدن شود.
بپریشیدنلغتنامه دهخدابپریشیدن . [ ب ِ دَ] (مص ) پریشان کردن . پراکنده ساختن . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). پریشیدن . و رجوع به پریشیدن شود.