پرگستلغتنامه دهخداپرگست . [ پ َ گ َ ] (ق ) هرگز. معاذاﷲ. پرگس . دورباد. مبادا. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). بمعنی معاذاﷲ است که در مقام انکار باشد یعنی مبادا که چنین باد. چون معاذاﷲ بود و مبادا بود. (فرهنگ اسدی چ طهران ). خدای ناکرده . حاشا : تشتر راد خوانمت پرگست
پرگستفرهنگ فارسی عمیدپناه بر خدا؛ حاشا؛ معاذاللّه؛ هرگز: ◻︎ رودکی استاد شاعران جهان بود / صدیک از او تویی کسائی؟ پرگست (کسائی: ۴۹).
خلاش گنبدیraised bogواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خلاش با سطح مقطع کمعمق گنبدیشکل بهطوریکه سطح خلاش، دستکم در مرکز، از سطح معمولی آب زیرزمینی بالاتر باشد
ماسهکندگیraised sandواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگیهای حجیم و نامنظم با ظاهر شکسته در سطح پایینی قطعۀ ریختگی که عموماً به دلیل انبساط ماسه یا کوبش ناکافی آن به وجود میآید
خیز ماهیچهraised core, mold element cutoffواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی حجیم و بیقاعدهای که ممکن است قسمت تحتانی قطعه را بهصورت جام بپوشاند و نشاندهندۀ آن است که قسمتی از ماهیچه از جای خود جدا شده است
پَرگَنۀ ریشهایrhizoid colonyواژههای مصوب فرهنگستانپَرگَنهای که رشتههای ضخیم و معدود ریشهمانند آن به طرف بیرون رشد میکنند
یرگسلغتنامه دهخدایرگس . [ ی َ گ َ ] (ق ) هرگز. پرگس . پرگست . یرگست . حاش للّه . دوربادا. حاشا. (از یادداشت مؤلف ) : گرچه نامردم است آن ناکس نشود سیر ازاو دلم یرگس . رودکی .گفت دروغ می گوید او را یرگس بر این شیوه قدرت نیست . (تاری
برکسلغتنامه دهخدابرکس . [ ب َک َ ] (ق ) بمعنی معاذاﷲ و نعوذباﷲ باشد. (اوبهی ). برگس . پرکس . برگست . پرگست . رجوع به پرگس و برگس شود.