پرنونلغتنامه دهخداپرنون .[ پ َ ] (اِ) دیبای منقش . پرنو. پرنیان : نپرّد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینانپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون . رودکی (از شعوری ) (جهانگیری ).شمشاد ببوی زلفک خاتون شدگلنار برنگ توزی و پرنون شد.
پرنونفرهنگ فارسی عمید= پرنیان: ◻︎ نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا / نپوید آهو اندر دشت جز بر قالی پرنون (قطران: ۳۳۳).
رنانلغتنامه دهخدارنان . [ رُ ] (اِخ ) ارنست . از علما و خاورشناسان و نویسندگان و مورخان معروف فرانسه بوده است . وی به سال 1823م . در قصبه ٔ ترگیه متولدشد و به سال 1892 م . درگذشت . در اوان شباب به فراگرفتن علوم دینی رغبتی نشا
رنانلغتنامه دهخدارنان . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دیهای اصفهان . (از معجم البلدان ). و جماعتی از محدثان و قاریان بدانجا منسوبند. (از لباب الانساب ). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 چنین آمده است : قصبه ای است از دهستان ماربین بخش سده از شهرستان اصفهان واقع در <s
رنگانلغتنامه دهخدارنگان . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در9هزارگزی باختر نیشابور. جلگه است و آب و هوایی معتدل دارد. دارای 224 تن سکنه است که مذهب شیعه دارند و به فارسی سخن میگویند. آب آن
برنونلغتنامه دهخدابرنون . [ ب َ ] (اِ) دیبای تنک و حریر نازک . (از برهان ) (از آنندراج ). برنو. پرنو. پرنون . و رجوع به برنو و پرنون شود : از پی طفلان آب وگل صبا فراش واربالش از بغدادی و بستر ز برنون ساخته .فلکی .