پیرمهرلغتنامه دهخداپیرمهر. [ م ِ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 12هزارگزی خاور کرمی و 12هزارگزی شوسه ٔ کرمی به بیله سوار. جلگه ، گرمسیر. دارای 483 تن سکنه . آب آن
چرمگرلغتنامه دهخداچرمگر. [ چ َ گ َ ] (ص مرکب ) دباغ و کسی که پوست را دباغی میکند. (ناظم الاطباء). صَرّام .چرمساز. پوست پیرا. آنکس که پوست ناپیراسته را تبدیل به چرم پیراسته کند. رجوع به چرمساز و چرمگر شود.- به چرمگر نگرستن گاو، نگاه کردن گاو به چرمگر ؛ مثل است درمورد
چرمگریلغتنامه دهخداچرمگری . [ چ َ گ َ ] (حامص مرکب ) چرمسازی . کار و پیشه ٔ چرمگر. صرامی . پیراستن پوست ناپیراسته . ساختن چرم از پوست ناپیراسته ٔ حیوانات . دباغی کردن پوست .عمل دباغ . رجوع به چرمگر و چرمساز و چرمسازی شود.
پرمهرهلغتنامه دهخداپرمهره . [ پ َ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گلوله ای از پر و جز آن که مرغان شکاری از معده برمی آورند. گروهه ای باشد از پر و غیره که جانوران شکاری مثل شاهین و باز و امثال آنها از معده برمی آورند و آنرا بترکی اوخشی میگویند. (تتمه ٔ برهان ).- <s
شفیقلغتنامه دهخداشفیق . [ ش َ ] (ع ص ) مهربان . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). دلسوز. رحیم . (فرهنگ فارسی معین ). || نصیحت گر. آزمندبر نصیحت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دوست ناصح . (دهار). || رحیم و مهربان و دل رحم . (از ناظم الاطباء)
مغانلغتنامه دهخدامغان . [ م ُ ] (اِخ ) نام ولایتی است از آذربایجان و موغان نام شهر آن ولایت است . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی در آذربایجان که اکنون محل نشیمن ایلات شاهسون است . (ناظم الاطباء). از توابع ولایت اردبیل است که در کنار رود ارس واقع و مسکن طوایف شاهسون است و قریه ٔ زیاد ندارد. ن
عنقاءلغتنامه دهخداعنقاء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعنق . زن درازگردن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). رجوع به اعنق شود. || (اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی زمانه . (آنندراج ). داهیة. (اقرب الموارد). || سر پشته . (ناظم الاطباء). سر تپه . (از اقرب الموارد)
آهنجیدنلغتنامه دهخداآهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص )بیرون کردن . بدر آوردن . کشیدن . لنجیدن : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .بگویم چه گوید چهارند یاران بیاهنجم از مغز تیره بخارش . ناصرخس
پرمهرهلغتنامه دهخداپرمهره . [ پ َ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گلوله ای از پر و جز آن که مرغان شکاری از معده برمی آورند. گروهه ای باشد از پر و غیره که جانوران شکاری مثل شاهین و باز و امثال آنها از معده برمی آورند و آنرا بترکی اوخشی میگویند. (تتمه ٔ برهان ).- <s