رتوعلغتنامه دهخدارتوع . [ رُ ] (ع مص ) رتاع . رتع. چریدن ستور و آب خوردن سرخود در فراخی یا چریدن به حرص تمام در زمین یا علف ، یا عام است . (آنندراج ). مصدر بمعنی رَتْع. (منتهی الارب ). چرا کردن . (ترجمان ترتیب عادل ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ). با شوق و حرص خوردن . (تاج ا
رتوةلغتنامه دهخدارتوة. [ رَت ْ وَ ] (ع اِ) گام . خطوة. || جای بلند از زمین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || قطره . (اقرب الموارد). || اندک ساعت از زمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || دعوت . || فطرت . || یک تیر پرتاب یا یک گره یا منتهای مد بصر است . (منتهی ا
پرتوهای پیرامحوریparaxial raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتوهای نوری که مسیرهای آنها بسیار نزدیک به محور اپتیکی و تقریباً موازی با آن است
پرتوهای پیرامحوریparaxial raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتوهای نوری که مسیرهای آنها بسیار نزدیک به محور اپتیکی و تقریباً موازی با آن است
پهلویلغتنامه دهخداپهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) (زبان و خط...) زبان پهلوی . زبان پهلو یا پهله ،پارت ، پرثوه ، پهلوانی . زبان متداول دوره ٔ اشکانیان و ساسانیان . فارسی میانه و آن میان فرس باستانی و فرس امروزی جای دارد. این زبان را فرس متوسط نیز گویند. زبان مردم پارت ؛ پارتها بزبان پهلوی شمالی (پار
پرتوهای پیرامحوریparaxial raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتوهای نوری که مسیرهای آنها بسیار نزدیک به محور اپتیکی و تقریباً موازی با آن است