پرتقال

porte(o,a)qāl

معنی

میوه‌ای گرد و نارنجی‌رنگ از نوع مرکبات که ویتامین‌های B و C، آهن، کلسیم، اسید مالیک، اسید تارتریک، و اسید سیتریک دارد.

برابر پارسی

پرتغال

جست‌وجوی دقیق

پرتقال

لغت‌نامه دهخدا

پرتقال . [ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) (کشور...) نام قدیم آن لوزی تانی و یکی از کشورهای جنوبی اروپاست و در مغرب شبه جزیره ٔ ایبری واقع است و سرحدات آن از مشرق و شمال اسپانیا و از مغرب و جنوب اقیانوس اطلس است و 88740 هزارگزمربع مساحت و <span class="hl" d

پرتقال

لغت‌نامه دهخدا

پرتقال . [ پ ُ ت ُ یا ت ِ ] (اِ) نوعی از مرکبات به هیأت نارنج لیکن خوش طعم و شیرین و در ولایات ساحلی خزر بسیار باشد و هر درخت آن 300 تا 500 بار آرد.

پرتقال

فرهنگ فارسی عمید

میوه‌ای گرد و نارنجی‌رنگ از نوع مرکبات که ویتامین‌های B و C، آهن، کلسیم، اسید مالیک، اسید تارتریک، و اسید سیتریک دارد.

پرتقال

دیکشنری فارسی به عربی

برتقال

پرتقال

دیکشنری فارسی به انگلیسی

orange

جست‌وجوی هم‌آوا

پرتکال

لغت‌نامه دهخدا

پرتکال . [ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) کشور پرتقال . کشور پرتگال .پرتگیس . رجوع به پرتقال (کشور...) شود. || شراب معروف کشور پرتقال که نوعی می پخته و به پرتو معروف است : می شیرازیم از دردسر کشت علاجش باده های پرتکال است . ؟و ر

هند پرتقال

لغت‌نامه دهخدا

هند پرتقال . [ هَِ دِ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از مستعمرات کشور پرتقال در شبه قاره ٔ هند بوده است که ایالات کنونی داماو، جوا، و دیو را دربرداشته است . در سال 1954 م . دولت هندوستان تصمیم گرفت که این ایالات را ضمیمه ٔ کشور اصلی هند کند و زد و

پرتقال افشار

لغت‌نامه دهخدا

پرتقال افشار. [ پ ُ ت ُ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آلتی که بدان آب پرتقال گیرند .

درخت پرتقال

دیکشنری فارسی به انگلیسی

orange

شربت پرتقال

دیکشنری فارسی به انگلیسی

orangeade

جست‌وجوی مشابه

پرتقالی

لغت‌نامه دهخدا

پرتقالی . [ پ ُ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کشور پرتقال . || رنگی زرد که اندکی به سرخی زند.

پرتقالی

فرهنگ فارسی عمید

١. رنگ زرد شبیه رنگ پرتقال.٢. (اسم، صفت نسبی) پرتقال‌فروش.

پرتقالی

hesperidium

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نوعی میوۀ سته با روبَر چرمی که حجره‌های آن را کرک‌های آب‌دار پر کرده است

پرتقالی

دیکشنری فارسی به عربی

برتقال

هند پرتقال

لغت‌نامه دهخدا

هند پرتقال . [ هَِ دِ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از مستعمرات کشور پرتقال در شبه قاره ٔ هند بوده است که ایالات کنونی داماو، جوا، و دیو را دربرداشته است . در سال 1954 م . دولت هندوستان تصمیم گرفت که این ایالات را ضمیمه ٔ کشور اصلی هند کند و زد و

جست‌وجوی متن

oranges

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پرتقال ها، پرتقال، نارنج، درخت نارنج

royalisation

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پرتقال

orangeleaf

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پرتقال

barrable

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پرتقال

replevisor

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پرتقال

جست‌وجوی هم‌آغاز

پرتقال افشار

لغت‌نامه دهخدا

پرتقال افشار. [ پ ُ ت ُ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آلتی که بدان آب پرتقال گیرند .

پرتقالی

لغت‌نامه دهخدا

پرتقالی . [ پ ُ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کشور پرتقال . || رنگی زرد که اندکی به سرخی زند.

پرتقالی

فرهنگ فارسی عمید

١. رنگ زرد شبیه رنگ پرتقال.٢. (اسم، صفت نسبی) پرتقال‌فروش.

پرتقالی

hesperidium

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نوعی میوۀ سته با روبَر چرمی که حجره‌های آن را کرک‌های آب‌دار پر کرده است

پرتقالی

دیکشنری فارسی به عربی

برتقال

جست‌وجوی هم‌قافیه

هند پرتقال

لغت‌نامه دهخدا

هند پرتقال . [ هَِ دِ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از مستعمرات کشور پرتقال در شبه قاره ٔ هند بوده است که ایالات کنونی داماو، جوا، و دیو را دربرداشته است . در سال 1954 م . دولت هندوستان تصمیم گرفت که این ایالات را ضمیمه ٔ کشور اصلی هند کند و زد و

افریقای شرقی پرتقال

لغت‌نامه دهخدا

افریقای شرقی پرتقال . [ اِ / اَ ی ِ ش َ ی ِ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) موزامبیک . رجوع به این کلمه و افریقا شود.

اهل کشور پرتقال

دیکشنری فارسی به عربی

برتغاليون

پوست هندوانه و پرتقال

دیکشنری فارسی به انگلیسی

rind

خلال پوست پرتقال

دیکشنری فارسی به انگلیسی

zest

ترجمه مقاله