پایتختلغتنامه دهخداپایتخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) پاتخت . شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند.(غیاث اللغات ). قُطب . حاکم نشین . کرسی . کرسی مملکتی .دارالملک . پادشائی . حضرت . واسطه . قاعده (تبریز قاعدة آذربیجان است ). قاعده ٔ ملک . عاصمه . قصبه . مستقر. مقر. مستقر ملک . نشست
پاتختلغتنامه دهخداپاتخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کرسی . عاصمه . پایتخت . قطب . دارالملک . پادشائ-ی . حض-رت . واسطه . قاعده . قاعده ٔ ملک . قصَبه . مستق-ر. مقر. مستق-ر ملک . نشست . نشست گاه . دارالسلطنه . تختگاه . ام ّالبلاد. دارالأَماره . سریرگاه . دار مملکت . دارالمُلک .
پایتخت میزبان … بوددیکشنری فارسی به عربیاِحْتَضَنَتْ العاصِمَة المؤتَمرَ الخامِسَ لِوُزَراءِ الخارجية
پایتخت شاهد برگزاری (پذیرایی) کنفرانس پنجم وزرای خارجه بوددیکشنری فارسی به عربیاِحْتَضَنَتْ العاصِمَة المؤتَمرَ الخامِسَ لِوُزَراءِ الخارجية
پایتخت شاهد برگزاری (پذیرایی) کنفرانس پنجم وزرای خارجه بوددیکشنری فارسی به عربیاِحْتَضَنَتْ العاصِمَة المؤتَمرَ الخامِسَ لِوُزَراءِ الخارجية
پایتخت میزبان … بوددیکشنری فارسی به عربیاِحْتَضَنَتْ العاصِمَة المؤتَمرَ الخامِسَ لِوُزَراءِ الخارجية