ترجمه مقاله

پایاب

pāyāb

۱. ته آب.
۲. ته حوض.
۳. قسمت کم‌عمق رودخانه، دریا، تالاب؛ قسمتی از بستر رود که عمقش کم باشد و پا به کف آن برسد: ◻︎ سفر اگر همه دشت است باشدش پایان / فراق اگر همه بحر است باشدش پایاب (امیرمعزی: ۳۹)، ◻︎ وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم / اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را (سعدی۲: ۳۰۸).
۴. ‹پی‌آب› چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت.
۵. توان؛ توانایی؛ طاقت؛ تاب: ◻︎ در ایران جز او نیست همتاب من / ندارد هم او نیز پایاب من (فردوسی۲: ۱۲۰)، ◻︎ که پایابم از دست دشمن نماند / جز این قلعه در شهر با من نماند (سعدی۱: ۵۵).
۶. پایداری.

ترجمه مقاله